دکتر فرامرز نیکسام روی مبل تک نفرهای نشسته بود و عینکش را که شیشه های گردی داشت تمیز میکرد، بعد موهای کم پشت و خاکستریاش را کمی مرتب کرد.
سرهنگ با لحن کسلی گفت: دکتر..
مرد کوتاه اندامِ چاق با چشمان سیاه و ریزش به او خیره شد.
_بله خدمتتان عرض میکنم.
بعد دو کاغذ A5 از کیف چرمی قهوهای و متوسطی بیرون آورد و مطالب نوشته شده در آنها را با صدای بلند خواند: مقتول اول خانم جهانبان: ایشان دیروز حدود ساعت شش و چهل و پنج دقیقه بعدازظهر با یک کمربند بافتنی خفه شدهاند و مقتول دوم خانم جاوید: دیشب حدوداً ساعت یازده و ربع شب به وسیله بالش خفه شدهاند. روی بدن هیچکدام از مقتولین آثار درگیری یا ضرب و شتم دیده نشد پس نتیجه گرفته شد که مقتول اول غافلگیر شده و مقتول دوم زمانی که خواب بوده به قتل رسیده است.
سرهنگ انگشتان اشارهاش را روی شقیقه هایش گذاشت و اضافه کرد: طبق بازجویی ها فهمیدم که مقتول دوم قبل از خواب قرص مسکن مصرف کرده بود.
_پس به علت تاثیرات خواب آور آن نتوانسته است برای دفاع از خودش سریعاً بیدار شود.
_اطلاعات بیشتری ندارید؟
دکتر پیر بی تفاوت گفت: خیر.