مجتبی حیدری(شنتیا)
مجتبی حیدری(شنتیا)
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

برچشم شور لعنت

به احوالات بی پایان و تلخ این دل رنجور لعنت
به سنگ اندازی دشمن سرراه من شب کور لعنت

به اجبار و منِ مجبور و این گوش سرا پاگوش ناچاری
به باشه چشم گفتن ها به تلخی های حرف زور لعنت

نمیدانم شکایت های بسیار از که را باید کجا بردن؟
به جمع کل آنان که به رنجم داده اند دستور لعنت

به حق زخم های تازه و کهنه به حق روح پر دردم‌
به هر تیزی تبر شمشیر و داس سوزن و ساطور لعنت

به آواهای غم آلود و بر صوت دل آزارانه ی تقدیر
به فریاد سه تار و حزن نی و ناله ی تنبور لعنت

به این آشفتگی هایِ غریب و سرکش و مرموز
به بخل و بر حسد نفرین و بر تنگیِ چشم شور لعنت

به بی رحمی و خودخواهی خلق یکه تاز یکسره مغرور
به بدخواهان خلق و الله و بر افراد بی منظور لعنت

به این لحظه به حال بد، به این افکار پر از پوچ
به هر آنچه که بنوشتم و شد یک وصله ء ناجور لعنت


مجتبی حیدری🌹

خلقدل
منم آن مست سراپا همه آشوب و خراب و تو آن وسوسه انگیزترین نوع شراب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید