به شکار که می روی تمام حواس را باید به
دام انداختن باشد مگر می، شود چشم را بست و طعمه را از آن خود نمود
خوابی بی ستونی باشد در دام خیال
حال بگو با چه به شکارستان می روی
مگر آب ماهی را دوست ندارد
می‌شود همه باغ وحش را بست
و تمام درهای بسته به قفس ها شان را
باز نمود
آری بخواهی می شود
به بند رفتار نیست خواهی بخوانی خواهی یافت
شکار عقیده هم این است دست به تبر نیاویز تا جنگل به آرامش ابدی ا دامه بدهد
ما در راه به شک ها که می افتیم اول فکر رهاییمان می کند بعد اعمالی که از ما بر ما بر آید
از ما جدا می شود
خواستم در راهی بگذارمتان تا بدانید
شکار هر جنبنده ای به دلیل سخت باشد
و به روز محشر تان جوابی سخت
در برتان به پاسخگویی برایند
خودتان را از خود بودن رهاسازید
تا آشکارانه به راه نجات دست بیابید
بنویس نامه زمانی به مقصد خواهد رسید
که عدالت گهواره ای برای نجات کل بشر باشد
وگرنه حال از آینده و آینده به هر شکلی باشد
به حال زدگی معروف بگردد
این همه راه برای یافتن گفتاری خوش اندیش برای حل کل مسائلی باشند که کل عالم در جهانی پیوسته به احترام هرسخن خواستارش
باشیم
