مریم زینالی
مریم زینالی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

باشد که باز بینم دیدار آشنا را

توسط یک اشنا بهم معرفی شد و انگار بعد از مبتلا شدن به کرونا درد تو ناحیه گردن امانش رو بریده بود . همه جور چک آپ روش انجام داده بودن و آخرش به این نتیجه رسیده بودن که هر چی هست از اعصابه یک مدت بهش آرام بخش تجویز کردن . با مصرف قرصها بهتر شده بود بعد که دوباره تصمیم گرفت داروها رو قطع کنه و قطع کرد ، دردها دوباره برگشت . و اینجا بود که کلا به این جمع بندی رسیدن که پاشو برو پیش یک روانشناس و اینجوری شد که گذر پوست به دباغ خونه افتاد و با توجه به شرایطی که داشت درخواست جلسه آنلاین داشت و منم قبول کردم . زنگ زد و شروع کرد به شرح ما وقع و اولش همش راجع به بیماری کرونا و شدت بیماریش می گفت بعد کم کم مشخص شد که اصن این گرفتگی در ناحیه گردن را سالهاست داره باهاش دست و پنجه نرم می کنه دقیقا از موقع یکه دانشجو بود و استرس امتحان داشته . یک ذره رفتیم عقب تر و تعریف کرد که راهنمایی هم بوده اون موقع زمان امتحانات تو ناحیه عضلات پا گرفتگی داشته .و وقتی از خاطرات سالهای ابتدایی و استرس نمره 20 نگرفتن و تایید نشدن توسط والدین تعریف کرد دیگه تیر خلاص رو به تشخیص من زد و رفتیم شراغ اختلالات اضطرابی و هی هم تو ذهنم شواهد تایید میشد که داستان گرفتگی گردن این دفعه بخاطر ترس از بیماریه . چون اینجور که می گفت اخیرا پدربزرگش هم بخاطر کرونا فوت کرده بود . بدون اینکه صراحتا بهش بگم ماجرا از کجاها ناشی میشه برای جلسه اول بهش تمرین تن آرامی دادم و تصمیم گرفتم با تکنیکهای ذهن آگاهی برم جلو . تمرینات تن آرامی را جوری تجویز کردم که در روز دوبار انجام بده . تا یک ذره از فشار عصبی که داشت کم بشه و کم کم بریم سراغ مسائل دیگه . مسائلی که همراه با داستان اضطراب براش وجود داشت . خشمی که نسبت به والدینش داشت . والدین کنترل گری که با هیچ کدوم از عملکردش راضی نمی شدن و این داستان ادامه دارد ..........

بیماری کرونااضطرابوالدین کنترل گربخششخشم
روانشناس ، مشاور فردی و خانواده ، عاشق شعر و نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید