ویرگول
ورودثبت نام
نیلوفر هنرکار
نیلوفر هنرکار
خواندن ۵ دقیقه·۷ ماه پیش

کودک منشی در بزرگسالان

مدت‌هاست که وقتی به محتواهای شبکه‌های اجتماعی به‌خصوص تیک‌تاک و اینستاگرام نگاه می‌کنم، به این فکر می‌کنم که بعضی از تولیدکنندگان محتوا سعی می‌کنند محتوایی بسازند که در جایگاه یک بزرگسال، «کودک‌منشانه» رفتار می‌کنند و این موضوع کاملا طبیعی جلوه داده می‌شود. بزرگسالانی که مانند یک کودک «بی‌ملاحظه» و «بی‌مسئولیت» هستند؛ همیشه درگیر گیجی و ابهام هستند و محتاجِ دیگران‌اند؛ ظرفیت صبر کردن برای ارضای نیازها و تحمل سختی کشیدن را ندارند؛ همواره بابت چالش‌ها و ارضا نشدنِ فوریِ نیازهایشان از دیگران‌ شاکی هستند. چرا که دیگران موظف‌اند در نقشِ والدینِ مراقبت‌کننده و تامین‌کننده، ایفای نقش کنند تا آن‌ها به ماجراجویی و لذت‌طلبی ادامه دهند. این بزرگسالانِ کودک‌منش، در روانکاوی با عنوان شخصیت هیستریونیک یا نمایشی شناخته می‌شوند. هیستریونیک را می‌توان یک بازیِ حجاب بین پنهان کردن و نشان دادن تعریف کرد. اما این بازی اغواکننده صرفا با هدف جنسی انجام نمی‌شود، بلکه مکانیزمی بنیادی در این شخصیت است. از این رو این افراد عموما زندگی پرحاشیه‌ای دارند و اگر داستان‌های احساسی و درام درست نکنند، دچار رکود می‌شوند و انگار زندگی برایشان جریان ندارد. جریانِ زندگی با جست‌وجویی مداوم برای قرار گرفتن در مرکز میل و توجه دیگران همراه است.

زمانی‌که این دیگرانِ مراقبت کننده و تاییدگر، در نقش دوست، پارنتر یا همسر شروع به انجام وظیفه می‌کنند، رابطه‌ای نمایشی و منفعلانه به وجود می‌آید. روابطی که این روزها تصاویرش را در شبکه‌های اجتماعی به وضوح می‌بینیم. تصاویری ناقص از روابطی بی‌ثبات که فقط توهمی از صمیمیت را به نمایش می‌گذارد. صمیمیت‌هایی جعلی در بسترِ روابطِ کم‌عمق، که یادآور این نکته است که ظرفیتِ عشق‌ورزی را در این افراد‌ وجود ندارد.

سؤالی که به‌وجود می‌آید این است که آیا تبلیغ و عادی‌سازی این موضوع به عنوان نشانه‌ای از اختلال مرزی، در جهانی که همواره در حال تغییر است و با چالش‌هایی جدی مواجه است، ارزش محسوب می‌شود؟ آیا با پیروی کردن از این روندِ ناکارآمد، توانایی‌مان را برای ایجاد ظرفیت‌های جدید برای مواجهه با واقعیت‌های مُسلمِ زندگی از دست می‌دهیم؟

کودک‌منشی (infantil) یا تداوم رفتارهای کودکانه در بزرگسالی، به یک چالش بزرگ در جامعه‌ی مدرن تبدیل شده است. این روند درابعاد مختلف زندگی افراد، از محیط کار گرفته تا روابط عاطفی و شخصی دیده می‌شود و پیامدهایی جدی‌ برای فرد و جامعه دارد. اول و مهم‌تر از همه این که «مانعِ رشدِ شخصیتِ فرد» می‌شود. وقتی در بزرگسالی به شیوه‌ای کودکانه از پذیرش مسئولیتِ کارها، تصمیم‌گیری یا مدیریت موقعیت‌های دشوار و تعارض‌آمیز شانه خالی می‌کنیم، در یک حالتِ ناپختگیِ دائمی اسیر می‌شویم. این موضوع نه تنها ما را از رشد و پذیرش مسئولیت‌های خودمان باز می‌دارد، بلکه هر روز وابسته‌تر و محتاج‌تر به دیگران می‌کند و به اجبار در زنجیره‌ای از روابطِ مصرفی، ابزاری و نمایشی به این دورِ باطل ادامه می‌دهیم.

جهانِ درون-روانی این افراد، خالی از هر چیزی که «هویت» تعریف شود به وابستگی به «دیگران» ادامه می‌دهد. دیگریِ نجات دهنده، که اگر نباشد شخص نمی‌تواند این حجم از نارضایتی، ابهام و ناتوانی‌ای که احساس می‌کند را تاب بیاورد. سبکِ زندگیِ ظاهرا بزرگسالانه‌ای اما کودک‌منشانه که از پذیرش هر مسئولیت و نقشی خودداری می‌کند و طبیعتا از شریک کردن دیگران در وضعیتی خطرناک و وخیم ابایی ندارد. زیرا هیچ وظیفه‌ و نقشی در قبال خودش و دیگران احساس نمی‌کند و بابت هیجاناتش به کسی پاسخگو نیست. علاوه بر این، دیگرانی به عنوان تاییدگرِ خارجی وجود دارند که او را از «کابوسِ مسئولیت» مصون نگه دارند.

این که «بدن» در زندگیِ افراد هیستریونیک نقشی اساسی دارد هم نکته‌ای است که نباید از آن غافل ماند. کلمه‌ی هیستریونیک از کلمه‌ی یونانی «هیستریا» به معنای رَحِم گرفته شده است. در گذشته این فرض وجود داشت که رحم یک اندامِ متحرک است و در اطراف بدن پرسه می‌زند و باعث اختلال در فرآیندهای فیزیولوژیکی بدن زنان می‌شود. در ادامه‌ی این فرضِ باطل، ویژگی‌هایی مثل بی‌ثباتی، نوسان خلقی و تکانشی بودن به داشتن رحم و به صورت کلی‌تر، موضوعی زنانه تلقی شد. بنابراین، هیستریونیک از بدن و به ویژه بدنِ زن صحبت می‌کند.

نظر فروید این بود که: افراد هیستریک از طریق بدنِ خود صحبت می‌کنند. بدنِ هیستریک، یک بدنِ رسا است اما به زبانِ مبهم حرف می‌زند. زبانی که باید فهمیده و رمزگشایی شود. در جستجوی معانی بیان شده توسط بدن، فروید در نهایت علائم هیستریک را نتیجه‌ی آسیب و سرکوب دانست و آن را به‌این شکل تفسیر کرد:

ضربه‌ای با ماهیتِ جنسی که فرد در دوران کودکی متحمل شده است؛ چه واقعاً اتفاق افتاده باشد، چه خیال پردازی ذهنِ کودک باشد که سرکوب شده و در بزرگ‌سالی، به شکلی دگرگون شده، نامعلوم و نامحسوس به شکل یک سیمپتوم بروز پیدا می‌کند. فروید در «سه‌رساله در باب میل جنسی» به این موضوع اشاره کرده بود: درکِ وجودِ سکسوالیته‌ی نوزادی، هنوز در گروی آینده است.

آسیب‌پذیری، یکی از نشانه‌های بارزِ افراد هیستریونیک است که نشانه‌ی ناتوانی در همانندسازی با واقعیتِ خودشان است. آن‌ها همواره تردید دارند که واقعا چه کسی هستند و درباره‌ی هویتشان احساس تناقض می‌کنند. از ویژگی‌ها و توانایی‌هایشان راضی نیستند و تمایل شدیدی دارند که با دیگران همانندسازی کند. اغراق در رفتار و ظاهر برای مخفی کردن احساس ناکافی بودن انجام می‌شود و به همین خاطر در پی تأیید گرفتن مستمر از دیگران هستند.

به عقیده‌ی بروئر(روانکاو اتریشی)، سیمپتوم‌های هیستریک در صورتی رفع می‌شود که بتوانیم راهِ بازگشت به تجربه‌های تروماتیکِ گذشته را پیدا کنیم. ممکن است پشتِ اولین صحنه‌ی تروماتیک خاطره‌ی صحنه‌ی دیگری پنهان شده باشد که نیاز ما را بهتر برآورده کند و بازتولید آن اثر درمانی بیشتری داشته باشد. در این صورت صحنه‌ی اول تنها یک پیوند وصل کننده در زنجیره‌ی تداعی‌ها است.


نویسنده: نیلوفر هنرکار

شبکه‌های اجتماعیاختلال مرزیخیال پردازیدوران کودکیروانکاوی
روانشناس و روان‌درمانگر پویشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید