این متن برای خودم است. در نکوهش بیش از اندازه مرتب بودن و در ستایش شلختگی...
بله درست خواندید. کمی صبر کنید متوجه خواهید شد.
امروز، روز پایانی سه ماه سخت بازسازی و تعمیرات خانه است. روزی که دیگر جارو و گردگیری نهایی را انجام میدهی و با وجود خستگی بسیار یک آخیش از عمق جان به خودت هدیه میدهی.
در حال تمیزکاری بودم، ناگهان چیزی توجهم را جلب کرد. همه چیز بشدت منظم و در جای خودشان قرار گرفتهاند. حتی داخل کمدها، کشوها و کابینتها هم بسیار منظم و تمیز چیدمان شدهاند.
بله_ جریان زندگی کند شده است. این نظم بیش از حدِ لعنتی خانه را از خانه بودن به صحنه تبدیل کرده است. با خود میاندیشم پس شلختگی انسانی چه میشود؟
برای خودم هم واژهی جدیدی است. اما اگر به آن دقت کنیم میبینیم تا حدی قابل ستایش است، همانطور که نظم افراطی به گونهایی وسواسی قابل نکوهش است.
شلختگی انسانی عادی است و در خانههایی که زندگی در آنها جریان دارد امری طبیعی تلقی میشود. اندکی بهمریختگی چه اشکالی میتواند داشته باشد! غیر از این است که با نظم بیش از اندازه زندگی واقعی از بین میرود!
سالها قبل مادرم این نکته را به من گوشزد کرده بود که در خانهات زندگی جریان ندارد و همیشه همه چیز در جای خودش است. بعدها سعی کردم کمی رهاتر باشم و زیادی سخت نگیرم. هنوز هم گاهی به همان اندازه منظم و مرتب میشوم. راستش برایم سخت است. سخت است که خانه بهم ریخته باشد. اما این مطلب که همیشه در حال جمع و جور کردنش هم باشم برایم سخت است. با وقتی که برای اینکار صرف میشود میتوانم کارهای زیادی انجام دهم. این امر با کمتر خسته کردن خودم میسر میشود.
پس میخواهم جان زندگی در خانهام باشد. نمیخواهم خشک و مقرراتی باشم. میدانم که هر تغییری در ابتدا سخت است اما به مرور بهتر میشود.
خانهای ساکت و مرتب، بدون داشتن هیچ خاطرهای، چه فایدهای دارد؟
میخواهم خانهام قصهی خاص خودش را داشته باشد. در این زمانه شاید کمی چالشبرانگیز باشد این دوری از تبلیغات و خود بودن، اما نشدنی که نیست. من تلاشم را خواهم کرد.

وگرنه که دکور زدن و صحنه ساختن برای دوربین کاری ندارد. سبا خانم اگر میتوانی کاری کن تا خانهات گرمای خانه داشته باشد. صفا داشته باشد. خودت و دیگران از بودن در آن احساس راحتی و لذت داشته باشید.
۱۷ آبان ۴۰۴
پست ۱۵۶