سبا بابائی
سبا بابائی
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

روز سیزدهم _ چالش ۲۱

سیزده روز پیش تو سیزدهمین روز چالش جا زدم و نتونستم ادامه بدم. و امروز که سیزده روز از شروع مجدد گذشته از روند خودم راضی‌تر از سری اولم.

صبح که بیدار شدم منتظر بودم هوای برفی ببینم که خب ندیدم. ۶ بیدار شدم و تا ۷ تلاش بی‌فایده‌ای برای دوباره خوابیدن داشتم که نشد. منم پاشدم و تا صبونه آماده شه کتابم رو خوندم. این مدت فهمیدم چیزی که منو از برنامه‌هام عقب می‌ندازه در اغلب موارد فضای مجازی هست. با وجودی که من خیلی محدودش کردم و واقعا کم سر می‌زنم، اما همون یه چک کردن ساده دو، سه ساعت از وقتم رو می‌گیره. حالا که اینو می‌دونم باید مديريتش کنم و نذارم وقتم هدر بره. این از این...

صبحانه
صبحانه

خلاصه صبونه رو زدمو ساعت ۸ رفتم باشگاه... یه تمرین عالی داشتم و چند تا عکس گرفتم که با قبل خودم‌مقایسه کنم و نتیجه جای اشک شوق داشت🥲 بیشتر از کم گردن وزن خطی بود که رو ساعد دستم افتاده بود و با دیدنش قربون خودم رفتم🤭.

چون قرار بود بعد باشگاه بریم بیرون، آقای بیرون‌بر زحمت کشیده بودن برام وعده بعد تمرینمو آماده کرده بود. و این یعنی دوستت دارم.☘️❤️

آسمون قشنگ بود ولی من دلم برف می‌خواد.

رفتیم و دوستامون رو دیدیم. خیلی انرژیم مضاعف شد. پارک لاله پر از گربه بود خیلی زیاد بودن. من یکم با حیوونا مشکل دارم، نمیدونم بگم فوبیا بگم چی... نمی‌دونم فقط می‌دونم می‌ترسم ازشون... دوسشون دارما ولی از دور خیلیییی دور مثلا از تو تی وی...

خیلی بیشتر از این حرفا بودن
خیلی بیشتر از این حرفا بودن

برگشتیم و ناهار قارچ و فیله داشتم. بعدش باز کتاب خوندم، زبان خوندم و یکم شماره‌دوزی کردم.

میان‌وعده ماست و لبو
میان‌وعده ماست و لبو

همین کاسه کوچولو رو می‌بینی ۲۷۰ کالری شد.🫠

شام
شام

یوهاها تازه یاد گرفتم اینجوری ادیت بزنم عکسارو🤭

نخود و لوبیا گذاشتم پخت بعد هویج خرد کردم داخل بعدش نمک و زردچوبه زدم و سینه مرغ و برنج رو اضافه کردم و طعمش عالی بود.

و بعد از چند روز بی قهوه موندن بهش رسیدم...

بعدازظهر که کتابو ادامه دادم چندتا جمله دیگه ازش نوشتم:

☘️
سرنوشتی در کار نیست. انسان، به گونه یی که می‌داند و نمی‌داند، برخی کارها را چُنان انجام می‌دهد که عوارض و نتایج این کارها "سرنوشت" لقب می‌گیرد.

☘️
هر قدر از وسعتِ "نمی‌دانیم" های‌مان بکاهیم، از توانِ سرنوشت کاسته‌ییم.
☘️
آنکس که شتاب دارد، عاشق نیست، تشنه‌یی‌ست که معشوق را چشمه‌ی آب شیرین تصور کرده است. وقتی دوید و رسید و نوشید و وَرَم کرد، رها می‌کند و می‌رود. محبوب، چشمه‌ی آب شیرین نیست، هوای خنکِ دَمِ صبح است.
و چقدر حالم با این کتاب خوبه...

این ساعت آفتابی داخل پارک لاله‌ست.

امتیاز امروزم ۹۰ هست.

مرسی که همراهی. شبت خوش دوستم🌙






فضای مجازیتغذیه سالمچالشپارک لالهگربه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید