دلتنگی، تمنایی است برای متوقف کردن زمان در زندگی.
دلتنگی، همان عطر و طعمی است که همه مزه ها و بوهای دیگر را از بین میبرد ... .
دلتنگی، صفحاتی از آلبوم عمر است که بیشتر از بقیه باز مانده ... معناهایی به تصویر کشیده شده.
دلتنگی، تکه هایی از خودمان است که بیشتر از بقیه وجودمان، دوستش داریم.
دلتنگی، خوابهایی است که تکرار میشوند.
دلتنگی، روگرداندن از واقعیتهایی است که دوستش نداریم یا حداقل هنوز نتوانستیم با آنها کنار بیاییم.
دلتنگی، حسی است که با نگاه به آینه عقب پیدایش میشود، دقیقا وقتی رو به جلو در حرکتیم.
دلتنگی، همان عطشی است که با سرابهای خیال فرو نمینشیند.
دلتنگی، همان وقتی سر و کله اش پیدا میشود که اجازه میدهیم نور امیدمان کم سو شود.
دلتنگی، پنجره ایست به ایوان خیال.
دلتنگی،کلام سوزان قلبهایی است که حال همدیگر را میفهمند.
دلتنگی، آغوشی است بدون دست که تنگ در بر میگیردت.
کاش
دلتنگی، تلخی ته خیار بود که بلد بودیم دورش بندازیم و مزه اش را خراب نمیکردیم.
دلتنگی برای شما چطور است؟