واگویه وار / حسام الدین نظام
واگویه وار / حسام الدین نظام
خواندن ۲ دقیقه·۳ روز پیش

واگویه دوم " واگویه خالق یا نظاره‌گر: قصه‌ای که از میان ما عبور می‌کند"


خواف / 26 آبان

ما، هر یک، نویسنده‌ایم، با قلمی در دست که جوهر آن از رویاها و اراده‌های ما جاری می‌شود. زندگی، کاغذی سفید است که در آغاز، تنها سکوتی دارد و فرصتی بکر برای نگارش. اما این سکوت، ما را به پرسش می‌خواند: آیا داستانی خواهیم ساخت که زمانی، لبخند و تحسین بر لب‌ها بیاورد؟ یا صفحه‌هایی خالی بر جای خواهیم گذاشت که کسی حتی زحمت ورق زدنشان را بر خود ندهد؟


ما کارگردانیم و این صحنه، جهان ماست. بازیگرانی از روزمرگی، عشق، شکست و امید در انتظار دستور ما ایستاده‌اند. خورشید، چراغ صحنه را روشن می‌کند، باد، پرده‌ها را کنار می‌زند، و باران، موسیقی متن می‌نوازد. آیا این نمایش را با شکوهی از رنگ‌ها و احساسات می‌آراییم، یا در سایه‌های تاریک افسوس فرو می‌رویم و تنها نظاره‌گر خواهیم بود؟


زندگی ما می‌تواند همچون رمانی باشد که هر صفحه‌اش مخاطب را میخکوب کند، یا همچون صحنه‌ای از یک فیلم باشد که مخاطب را تا پایان در تعلیق نگه می‌دارد. اما این انتخاب با ماست که آن را به یک شاهکار بدل کنیم یا بگذاریم به زنجیره‌ای بی‌معنی از لحظات بی‌رنگ تبدیل شود. لحظاتی که مانند دانه‌های ماسه از لای انگشتانمان فرار می‌کنند و چیزی جز سکوت باقی نمی‌گذارند.


ما می‌توانیم صحنه‌هایی بسازیم که با هر بار یادآوری، لرزشی از افتخار و شعف بر وجودمان بیندازد. صحنه‌هایی که دیگران با چشمانی خیره تماشا کنند و در پس هر جمله و هر عمل ما، الهامی برای زندگی خود بیابند. اما همین ما، اگر بخواهیم، می‌توانیم داستانی بنویسیم که سراسر افسوس و حسرت باشد، داستانی که با هر صفحه، تنها خستگی و خمودگی را فریاد بزند.


پس چرا در این تئاتر بی‌پایان زندگی، نقشی عظیم برای خود ننویسیم؟ چرا نگذاریم که هر صحنه، از ما بازیگری بسازد که عشق، نور، و امید را به نمایش می‌گذارد؟ هر بار که پرده‌ای از این نمایش به پایان می‌رسد، تنها یک چیز اهمیت دارد: آیا از نویسنده و کارگردانی که در ماست، رضایت داشته‌ایم؟


زندگی کوتاه‌تر از آن است که تنها نظاره‌گر باشیم. اگر داستانی ننویسیم، دیگری خواهد نوشت؛ اگر صحنه‌ای نسازیم، دیگران ما را به حاشیه خواهند راند. پس قلمت را بردار، دستت را بلند کن، و با تمام وجود صحنه‌ای خلق کن که حتی خداوند در تماشای آن، لبخندی از رضایت بر لب آورد.

زندگیتئاترکارگرداننویسندهموسیقی متن
واگویه وار، نجواهای خاموش ذهن در جستجوی آرامش؛ یادداشت‌هایی از گفت‌وگو من با من . جایی برای واگویه‌های بی‌پایان، برای افکاری که در سکوت گل می‌کنند. واگویه وار به اعماق اوقیانوس و تپش‌های ناپیدای روح.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید