خمول
خمول
خواندن ۲ دقیقه·۴ روز پیش

پیمانِ کِی بانو

کی بانو بلافاصله بعد از بیدار شدن  از خواب  مشغول رسیدگی به  امور منزل شد  .  ابتدا بچه ها را برای رفتن به مدرسه همراهی و بدرقه کرد و بعد از چیدن میز صبحانه برای همسرش ،  تا جوش آمدن آب برای تهیه چای فرصتی داشت تا بر  خرید های روزانه تمرکز کند .

کی بانو در هرنوع  خریدی دقت  وسواس گونه ای به خرج می داد ،خواندن  کتاب (ثروتمندترین مرد بابل) را به تازگی تمام کرده بود و دستورات کتاب را مو به مو اجرا میکرد می خواست  به بهترین شکل ممکن هزینه ها را مدیریت کند .

پس از اطمینان از کم و کیف خریدها ، صفحه جادویی اش  را لمس و با خواندن    ورد ( پیمان _ پرداخت _ مستقیم ) در حالی که تمرکز کرده بود منتظر احضار ( پیمان ) شد .

در چشم به هم زدنی ابتدا عطر  سیب به مشامش رسید و سپس صدای  دل انگیز( پیمان ) همچون آوای چشمه ساری در بهاران گوشش را نوازش داد :

(در خدمت حاضرم بانو .)

پیمان در برابرش بود و هم چون تلالو انوار خورشید بر سطح دریا می درخشید ، با  حرکتی دلپذیر تعظیم کوتاهی کرد و خرمن موهای طلایی اش تاب دارش روی شانه های زیبایش ریخت و منتظر فرامین کی بانو ماند .

آه چه جالب  ، پیمان امروز موهایش را رها کرده بود و از همیشه زیباتر شده بود . از وقتی پیمان همدم کی بانو شده بود هر روز قبل از حضورش ابتدا  عطرش در فضا پراکنده میشد و سپس در هیئت یک بانوی زیبا که از هزاران نقطه طلایی  صفرویک تشکیل شده بود ظاهر میشد .

کی بانو اعدادی را که به ترتیب در یک ستون نوشته شده بود به پیمان نشان  داد و  پیمان در چند ثانیه وظیفه ش را انجام داده و اجازه مرخصی خواست. و  کی بانو صفحه جادویی را لمس و  پیمان را مرخص کرد . 

پیمان رفته بود اما عطر سیب در فضا مانده بود .


پرداخت آنلاینپرداخت_مستقیم_پیمان
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید