وقتی داشتم کتاب یادداشت های وزانه ویرجینیا وولف را میخواندم. داشت درباره این صحبت میکرد که چه طور روزانه نویسی هایش کمک کرده تا روان تر بنویسد. اگر شما هم یک نویسنده باشید که توی زبان لکنت داشته باشید و نتوانید منظورتان را برسانید حتما جذب این نوشته می شدید. خب من دقیقا همین آدم بودم . یک نویسنده که روان نمی نویسد. تصمیم گرفتم یک جا شروع به نوشتن کنم. از طرفی وقتی داشتم دوره مستر کلاس نیل گیمن را میگذارندم. توی دوره اش گفت اگر شما یک نویسنده تازه کارید می توانید مانند من جلو بروید. منظورش چی بود؟ الان براتون میگم. او گفت: ((سخت ترین دوره برای من وقتی بود که به عنوان یک نویسنده جوان شروع به کار کردم. من داستان کوتاه می نوشتم و برای انتشار می فرستادم و برگردانده می شد. من اون زمان به این فکر افتادم یا من به اندازه کافی خوب نیستم و یا جهان رو نمی فهمم. به همین خاطر به یک روزنامه نویس تبدیل شدم که به طور ویژه روی داستان های فانتزی و علمی تخیلی کار می کرد. این به من اجازه می داد که سوال بپرسم و بعد توی برخورد با نویسندگان فهمیدم اونا یک فرق اساسی با من دارند و اونا به عنوان مخاطب داستان ها رو نمی خونند و به عنوانی کسی که میخواد اونا رو بنویسه داستان ها میخونند. پس اگر میخوام نویسنده شم من داشتم اشتباه می کردم. این تجربه بیشتر از هرچیزی من رو تغییر داد.))
این شد که من به نتیجه رسیدم شاید توی این صفحه بتونم هر دو تا کار رو انجام بدهم یعنی هم روزانه نویسی داشته باشم و هم از طرفی مثل یک نویسنده کتاب ها و نوشته ها را دنبال کنم و برداشت خودم را از هر کدام توی این صفحه بنویسم.
پی نوشت: اگر یک نویسنده تازه کار مثل من هستید احتمالا از خواندن کتاب یادداشت های روزانه ویرجینیا وولف لذت می برید. تویش میان خاطرات نویسنده ایده هایی پیدا می کنید که در مسیر نوشتن و نویسندگی کمک می کند. چیزی شبیه این که به کدام سمت حرکت کنید را شاید از تویش در بیاورید.