saheljavaheri·۸ ماه پیشتابلوی سیاهبا کلبه چوبی خود در طاق بلند اسمان پرواز میکردم...همه چیز خوب بود؛ نسیم خنکی صورتم را نوازش میکرد...غباری از ستارگان در بوم سیاه اسمان شناو…
saheljavaheri·۸ ماه پیشخوابم را با کوله باری از اتش دیدمچشم هایم را باز کردم، تا چشم کار میکرد بیابان بود...از لا به لای ترک های زمین اتش زبانه میکشید و صدای فریاد های متعدد فضا را پر کرده بود.به…