ویرگول
ورودثبت نام
مَهدی عَبدی
مَهدی عَبدیپژوهشگر حوزه استراتژی و در مسیر یادگیری ...
مَهدی عَبدی
مَهدی عَبدی
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

شفافیت و هم‌راستایی در مسیر رشد؛ تجربه BaseKit در استفاده از OKR

رشد سازمانی معمولاً با فرصت‌های تازه و چالش‌های جدی همراه است. بسیاری از استارتاپ‌ها در ابتدای راه، تیم‌های کوچک و متمرکزی دارند که همه افراد آن تقریباً در جریان جزئیات کار و اهداف کلان هستند. اما به محض اینکه سازمان بزرگ‌تر می‌شود، ارتباطات شفاف، هم‌راستایی تیم‌ها و وضوح اهداف به چالش کشیده می‌شود. این دقیقاً همان مسیری بود که شرکت نرم‌افزاری BaseKit تجربه کرد. در این یادداشت به بررسی مطالعه موردی BaseKit می‌پردازم و بررسی می‌کنم که چگونه این شرکت با به‌کارگیری چارچوب OKR توانست بر مشکلات هم‌راستایی غلبه کند، انگیزش کارکنانش را افزایش دهد و یک مسیر شفاف برای رشد پایدار ایجاد کند.

آغاز یک چالش: وقتی رشد، پیچیدگی می‌آورد

BaseKit یک شرکت فناوری است که ابزارهایی برای ساخت وب‌سایت، فروش آنلاین و مدیریت کسب‌وکارهای کوچک ارائه می‌دهد. این شرکت در ابتدای مسیر، تیمی کوچک و متمرکز داشت که همه اعضا تقریباً با اهداف کلی سازمان هماهنگ بودند. اما با افزایش تعداد کارکنان و رسیدن به حدود پنجاه نفر، وضعیت تغییر کرد.

تیم‌ها بزرگ‌تر شدند، وظایف متنوع‌تر شد و هر بخش به نوعی در قالب جزیره‌ای از فعالیت‌ها عمل می‌کرد. این پدیده که در مدیریت به «عملکرد جزیره‌ای» یا Siloed Work معروف است، باعث شد ارتباط بین واحدها کاهش یابد و کارکنان به‌طور کامل درک نکنند که تلاش‌هایشان چگونه به اهداف کلان سازمانی مرتبط است.

در چنین شرایطی، حتی اگر بهترین افراد در تیم حضور داشته باشند، نبود یک چارچوب روشن برای هدف‌گذاری و پیگیری، می‌تواند انرژی‌ها را هدر دهد و مانع از شکل‌گیری یک تصویر مشترک از آینده شود. این همان مشکلی بود که مدیران BaseKit به وضوح احساس کردند.

یافتن راه‌حل: چرا OKR؟

برای حل مشکل هم‌راستایی، BaseKit به سراغ چارچوب OKR (Objectives and Key Results) رفت. OKR یکی از پرکاربردترین رویکردهای مدیریت هدف‌گذاری در شرکت‌های فناوری است که با تعریف اهداف کیفی (Objectives) و نتایج کمی قابل‌سنجش (Key Results) به سازمان‌ها کمک می‌کند همه افراد در یک مسیر مشترک حرکت کنند.

مزیت کلیدی OKR در مقایسه با روش‌های سنتی این است که نه‌تنها اهداف سطح بالا را مشخص می‌کند، بلکه به روشنی نشان می‌دهد که هر تیم یا فرد باید چه کاری انجام دهد تا به تحقق آن اهداف کمک کند. به این ترتیب، حلقه‌ای از شفافیت ایجاد می‌شود: همه می‌دانند سازمان به کجا می‌رود و نقش آن‌ها در رسیدن به مقصد چیست.

پیاده‌سازی در عمل: از حرف تا اقدام

استفاده از OKR در BaseKit صرفاً یک تصمیم روی کاغذ نبود. مدیران شرکت تلاش کردند این چارچوب را در فرهنگ سازمانی نهادینه کنند.

آن‌ها به‌طور شفاف اهداف شرکت را برای همه توضیح دادند و سپس از تیم‌ها خواستند اهداف و نتایج کلیدی خود را در راستای آن اهداف تعریف کنند. به این ترتیب، یک زنجیره از اهداف شکل گرفت که از سطح استراتژیک شرکت تا سطح فردی کارکنان امتداد پیدا می‌کرد.

نتیجه این اقدام آن بود که کارکنان نه‌تنها متوجه شدند شرکت چه می‌خواهد، بلکه دقیقاً درک کردند نقش خودشان در این مسیر چیست. این موضوع حس مسئولیت‌پذیری و مالکیت فردی را افزایش داد و همکاری بین تیم‌ها را تقویت کرد.

دستاوردها: شفافیت، انگیزش و همکاری بیشتر

پس از مدتی اجرای OKR، شرکت توانست تغییرات محسوسی را تجربه کند.

نخستین دستاورد، افزایش انگیزش کارکنان بود. زمانی که افراد ببینند کارشان به‌طور مستقیم به موفقیت سازمان گره خورده است، احساس ارزشمندی بیشتری پیدا می‌کنند. این حس ارزشمندی به نوبه خود، مشارکت فعال‌تر و تعهد بالاتر را به همراه داشت.

دومین دستاورد، شفافیت بیشتر در اهداف بود. دیگر هیچ‌کس در شرکت نمی‌پرسید «چرا این کار را انجام می‌دهیم؟» یا «این پروژه چه ارتباطی با آینده شرکت دارد؟». اهداف به روشنی بیان شده بودند و مسیر حرکت برای همه مشخص بود.

سومین دستاورد، کاهش عملکرد جزیره‌ای بود. تیم‌ها متوجه شدند که اهداف مشترک دارند و باید برای رسیدن به آن‌ها همکاری کنند. این موضوع مرزهای بین بخشی را کمرنگ کرد و باعث شد تعامل و تبادل اطلاعات بین تیم‌ها افزایش یابد.

چهارمین دستاورد، افزایش احساس مالکیت فردی بود. کارکنان حالا می‌دانستند که تلاش‌هایشان چه نقشی در موفقیت کلی سازمان دارد. همین درک باعث شد افراد با جدیت بیشتری وظایف خود را انجام دهند و خود را بخشی از داستان موفقیت شرکت بدانند.

درس‌‌آموخته‌هایی برای دیگر سازمان‌ها

مطالعه موردی BaseKit تنها یک تجربه خاص نیست، بلکه الگویی الهام‌بخش برای بسیاری از شرکت‌ها و استارتاپ‌هایی است که در مسیر رشد با مشکلات مشابه مواجه می‌شوند.

این تجربه نشان می‌دهد که:

  • رشد سازمانی بدون چارچوب روشن برای هدف‌گذاری می‌تواند به سردرگمی و هدررفت انرژی منجر شود.

  • چارچوب OKR ابزاری کارآمد برای ایجاد شفافیت و هم‌راستایی است، به شرطی که به‌درستی پیاده‌سازی شود.

  • استفاده از نرم‌افزارهای مناسب می‌تواند اجرای OKR را آسان‌تر و پایدارتر کند.

  • شفافیت در اهداف نه‌تنها همکاری بین تیم‌ها را افزایش می‌دهد، بلکه انگیزه و تعهد کارکنان را نیز تقویت می‌کند.

تجربه BaseKit نشان می‌دهد که شفافیت در اهداف و هم‌راستایی در اقدامات می‌تواند بزرگ‌ترین موتور رشد برای یک سازمان باشد. در دنیای امروز که سرعت تغییرات بالا و رقابت شدید است، شرکت‌هایی موفق خواهند بود که بتوانند همه نیروهای خود را در یک مسیر مشترک هم‌راستا کنند.

OKR نه یک مد مدیریتی زودگذر، بلکه رویکردی کارآمد برای مدیریت هدف‌گذاری و تحقق استراتژی هستند. BaseKit توانست با استفاده از این رویکرد، از یک سازمان در حال رشد با مشکلات ارتباطی به شرکتی تبدیل شود که همه اعضایش با انگیزه و شفافیت به سمت یک مقصد مشترک حرکت می‌کنند.

رشدokrهدف‌گذاریاستراتژیمدیریت عملکرد
۱
۰
مَهدی عَبدی
مَهدی عَبدی
پژوهشگر حوزه استراتژی و در مسیر یادگیری ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید