تو نمیدانی که هستی و چه هستی نمیدانی چه بوده ای و چه خواهی شد اما در مسیر زندگی ات شهرک کوچکی ساختی که آدم های زیادی در آن رفت و آمد کرده انداتفاقات زیادی در آن رخ داده است در تمام آن مسیر تو کسی جز تنهایی را در بغل خود نداشتی؛با کسی جز تنهایی هم همنشین نشده ای و با کسی جز او معاشرت نکرده ای زیرا تنهایی مانند تار عنکبوتی قلب تورا احاطه کرده است و هر روز که میگذرد بر تو تنگ تر میگیرد...
نمیدانی چه بوده ای و چه خواهی شد
اما در مسیر زندگی ات شهرک کوچکی ساختی که آدم های زیادی در آن رفت و آمد کرده اند
اتفاقات زیادی در آن رخ داده است
در تمام آن مسیر تو کسی جز تنهایی را در بغل خود نداشتی؛
با کسی جز تنهایی هم همنشین نشده ای و با کسی جز او معاشرت نکرده ای
زیرا تنهایی مانند تار عنکبوتی قلب تورا احاطه کرده است
و هر روز که میگذرد بر تو تنگ تر میگیرد...