به اعتقاد من از بهترین کارهای یک زن خانه دار این است که همیشه سینک ظرفشوییرا تمیز و براق نگهدارد و برق تمیزی به هیچ لک یا زنگار آلودگی کدر نشده باشد. برای همین من بعد از هربار شستوشو سینک را برق میاندازم. ترجیح میدهم مادهای که مصرف میکنم برای این کار عطر ملایمی داشته باشد تا بعد از پایان رایحهی آرامی بینیام را بنوازد.
بعد از آن نوبت سرویسهای بهداشتی است که با همان مادهی معطر برق بیفتند.
مگر میشود یک زن در خانه باشد ولی سرویس بهداشتی عطر ملایم شوینده ندهد؟
بعد از آن نوبت یخچال است. طبقات یخچال باید با اسپری شیشه شو برق بیفتد. وقتی زن به این مرحله رسید شلنگ افکارش هم باز میشود و سرازیر میشود میان ذهن و عمل. در این لحظات تن را باید دواند تا به پای شلنگ تختههای ذهن برسد و هر دو با هم بدوند؛ یکی میان خاطرات و حوادث عمر و دیگری لابلای شویندهها و دستمالهای حولهای و نظافت اشیا و لوازم خانه و به خصوص آشپزخانه.
بعد از یخچال به نظر من مهمترین مسئله گاز است. بعد از هر بار آشپزی باید با یک دستمال تنظیف و چند اسپری و پاک کننده آنقدر سابید تا برق بیفتد، تا بشود لااقل انعکاس لامپهای آشپزخانه را درونش دید.
گاز که تمام شد نباید بی کار ماند. باید کاری تراشید. باید با دستمالی گرد و غبار را از وسایل زدود. حتی اگر غباری نباشد به صورت نمادین باید این کار را کرد. نباید از ذهن عقب ماند، باید با آن تاخت. باید حادثهی یک بار زندگی کرده را بارها دوباره زیست؛ این وظیفهی ذهن است. و چه اشکال دارد که تن هم برای همراهی با ذهن یک کار را چند بار انجام دهد؟
برای یک زن در خانه مناسب نیست که نشسته باشد و خانهاش برق نیفتاده باشد! در این صورت است که ذهن هم شکلی پیدا میکند. شاید آرام شود و شاید گسیختهتر. نتیجه مهم نیست، مهم زن بودن است. مهم وظایفی است که یک زن بر عهده دارد و باید به نیکی انجامشان دهد حالا به هر قیمتی.
چه اشکالی دارد که گاهی دیسکی بیرون بزند یا آرتروزی از جایی در مفصلی بدن را لنگ کند و کارها را کُند. روح که تکه تکه است بگذار تن هم تکه تکه معیوب شود.
هیچ کاری برای روح یک زن بهتر از خودداری و خودخوری نیست و تن هم بهترین ابزار این کار است.
بهتر است وقتی حملهی وسواس سراغ آدم میآید و با هزار بار شستن باز هم تمیزی دلنشین نیست زن دهانش را ببندد و ذهنش را رها کند تا تنش میان کارهای خانه مانند مغروقی فرو رود. باز هم بهتر است زن دستی بلند نکند برای نجات یا پیدا کردن غریق نجاتی که دستی به یاری دراز کند، این کار ابدا شایستهی یک زن خانه دار کاربلد نیست.
زن بودن تا انتهای شب ادامه دارد. و بهتر است زن دردهایش را کتمان کند و گاهی روی بالش وقتی مطمئن شد کسی در اطراف صدایش را نمیشنود هقهقش را رها کند. احتمالا در آن لحظات ذهن سر و سامانی یافته است. با حسرتها و آرزوهای خاک شدهاش کنار آمده و برای آیندهی نیامدهاش چند برنامهی شستوشو و نظافت ریخته است!