محیصا·۳ روز پیشکلافهای کلافگیانقدر فکرم مشوش است که معنای واژهها را در نمییابم. یک صفحه خواندهام اما نفهمیدم ماجرا اصلا چه بود. فقط نام شخصیت داستان را میدانم و ا…
محیصا·۱۸ روز پیشپیاده روی در عصر پاییزینگاه سپردهام به یک دسته کبوتر که پشت به خورشید روی سیمهای برق نشستهاند و ترکیبی غمانگیزند در بطن آلودگی تیرهی آسمان. سکوی میدانمانند…
محیصا·۱ ماه پیشمحبوب!محبوب، باز هم از زیر پنجرهات رد شدم. باز هم بغضم گرفته بود و انگار زمین و زمان فحشم میداد. سایهای مثل آن وقتها که با هم سر و سری داشتیم…
محیصا·۳ ماه پیشستونهای زندگیایستاد کنار پنجره. سایهای خزیده بود پای پنجره یا حداقل او این طور تصور میکرد. اصرار داشت که این سایه گاهی اوقات پیدایش میشود و خودش را م…
محیصا·۳ ماه پیشنگاهی به پروژهی تجزیهی خاورمیانهجنگِ موجودیتی ایران به موازات پروژه خاورمیانه جدید : دلایل الزام غرب در حمله به ایران در چارچوب تغییرات ژئوپلیتیک جهانیدر سالهای اخیر، موض…
محیصا·۳ ماه پیشبوم نقاشی یا جغد نابینامرد نگارینههای باستانی بر جدار کوزهی سفالی نگاه شرمگینی دارد. سالهاست نگاهش را دزدیده است به پیش پایش. مردی سخت فکور که اندیشمندانه عرق ا…
محیصا·۴ ماه پیشبدن به مثابهی وطنمرگ؛ یابودی از زندگی، تندیس گرانبهای زنده بودن؛ ققنوسی که در چمبرهی آتشش زندگی جان میگیرد.اینها را وقتی که تو اولین وطنت را ترک کردی به خ…