((ن والقلم ومایسطرون ))
عشق واژه ایست دل انگیز، دل آرا، دل نواز، دلچسب....دل ،دل،دل.... این دل چیست که همه ی عشق به آن متصل می شود؟دل، جایی است درروح که احساسات وعواطف درآن حکم فرمایی می کنند.عواطف چیستند؟همان کلماتی که احساسات ازآن انگیزه می گیرند.انگیزه چیست؟همان امیدیست که زندگی باآن جریان خواهدیافت.امیدچیست؟امیدخودخودزندگیست که تورابه جریان می اندازدوتوپرمی شویازشورونشاط وهیاهو. عشق همان است که وقتی توازهمه جابریده ای وبه زمین افتاده ای دستانت رامی گیرد، چشمانت راروشن می کندپاهایت رااستوارمی نمایدوسپس توقدم برمی داری، آهسته آهسته به قدم هایت سرعت می دهی وبه خودت جان وهدف.عشق همان است که تونشدنی هاراشدنی می بینی، همان که همه چیزبرایت باآن معناپیدامی کند، سپس به پامی خیزی، تلاش می کنی، به حرکت درمی آیی وسرانجام به ثمرمی نشانی.عشق همان عینکی است که دنیاراباآن واصح تر، روشن تر وحتی متفاوت ترخواهی دید.رنگ هادلچسب تر، زیبایی هازیباتروحتی ندیدنی هارادیدنی خواهی یافت.عشق همان دوبالی است که توباآن به پروازدرمی آیی وازبالابه همه چیزمی نگری.سدهاراراه یافتنی، بزرگ راکوچک ونشدنی هاراشدنی خواهی دید؛ همان دوبالی که توراازنزول به صعودخواهدبرد.عشق همان است که تودرجمع تنهاودرتنهایی یک جمع هستی .عشق آن است که توراازدنیای نیستی به دنیای هستی هامی کشاند؛ باآن زندگی رادرتمام کالبدجسم وروحت می دمی وازآن جریان می یابی، به پامی خیزی، تغییرمی کنی، زیبامی بینی وسرانجام هستی می گیری.عشق همان است که توراازنیستی به بیرون می کشاندوتورابه خودت می رساندوتوخودراپیدامی کنی درست نقطه مقابل تنفرکه توراازخودت دورمی کند. عشق زیباست، عشق امیداست وعشق خودزندگیست.