ویرگول
ورودثبت نام
m_77812262
m_77812262
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

رفیق روزهای سخت...

ماشینم روزهاست تکان چندانی نخورده است...نگرانم باتری اش تمام شود... روشنش می کنم میبرم بیرون میچرخانمش... تا حوصله اش سر نرود و حرصش را سر باتری بیچاره خراب نکند... آهنگ میگذارم برایش حال کند برای خودش... حواسم هست آخ نگوید... گاهی از رنگ تکش در این سفیدی خودروها ذوق می کنم... شاید اگر بخاطر خودم بود از جایم تکان نمیخوردم اما نمیشود ماشین که نمیفهمد مرا... سربه سرش بگذارم دوباره خرج روی دستم می ماند... در اتوبان دوباره چرخی میزنم و برای بار چندم سنگ صبور رفیق من را میخواند و من می اندیشم گاهی ما آدم ها حتی به اندازه یک موجود بی جان! حواسمان بهم نیست...

رفیقآدم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید