The lonliest shadow
The lonliest shadow
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

قرض

مردی‌دیروقت‌خسته‌‌از‌کار‌به‌خونش‌برگشت.
دم‌در‌پسرش‌رو‌دید‌که‌منتظر‌مرد‌بود
_سلام‌،بابا!‌یه‌سوال‌بپرسم؟
_آره‌پسرم‌چه‌سوالی؟
_بابا!‌تو‌برای‌هر‌ساعت‌کارت‌چقد‌پول‌می‌گیری؟
مرد‌بعد‌چند‌ثانیه‌با‌ناراحتی‌گفت‌
_به‌تو‌‌ربطی‌نداره‌اصلا‌چرا‌همچین‌سوالی‌می‌کنی؟
_فقط‌میخوام‌بدونم.
_اگه‌‌فقط میخوای‌بدونی‌باشه‌‌‌20دلار
پسر‌در‌حالی‌که‌سرش‌پایین‌بود‌آهی‌کشید. بعد‌به‌باباش‌نگاه کرد‌و‌گفت
_میشه‌به‌من‌‌10‌دلار‌قرض‌بدی؟
مرد‌عصبانی‌شد‌و‌گفت
_اگه‌دلیلت‌برای‌پرسیدن‌این‌سوال‌فقط‌این‌بود‌که‌پولی‌برای خریدن‌یک‌اسباب‌بازی‌مسخره‌از‌من‌بگیری‌کاملا‌در اشتباهی.سریع‌اتاقت‌برو‌فکر‌کن‌که‌چرا‌این‌قدر‌خودخواه هستی.‌من‌هرروز‌سخت‌کار‌می‌کنم‌و‌برای‌چنین‌رفتارهای بچگونه‌وقت‌ندارم‌.
پسر‌‌آروم‌به‌اتاقش‌رفت‌و‌در‌رو‌بست.مرد‌نشست‌و‌باز‌هم عصبانی‌تر‌شد‌چطور‌به‌خودش‌اجازه‌میده‌فقط‌برای‌گرفتن پول‌از‌من‌همچنین‌‌سوالی‌کنه؟‌بعد‌حدود‌‌یه‌ساعت‌مردآروم‌تر‌شد‌و‌فکر‌کرد‌با‌پسرش‌خیلی‌تند‌و‌خشن‌رفتار‌کرده‌است. شاید‌واقعاچیزی‌بوده‌که‌او‌برای‌خریدنش‌‌10دلارنیاز‌داره. به‌خصوص‌این‌که‌خیلی‌کم‌پیش‌میومد‌که‌پسر‌از‌باباش‌
درخواست‌پول‌کنه.
مرد‌به‌سمت‌اتاق‌پسررفت‌و‌در‌رو‌باز‌کرد.
_خوابی پسرم؟
_نه بابا، بیدارم.
من‌فکر کردم‌که‌شاید‌با‌تو‌بد‌رفتار‌کردم.امروز‌‌‌کارم‌سخت‌و طولانی‌بود‌و‌همه‌ناراحتی‌هام‌رو‌سر‌تو‌خالی‌کردم.بیا‌این‌

10‌‌دلاری‌که‌می‌خواستی.
پسر‌خندید‌‌و‌فریاد‌زد
_ممنونم‌بابا!
بعد‌دستش‌روزیر‌بالشتش‌برد‌و‌از‌آن‌زیر‌چند‌اسکناس‌مچاله شده‌در‌آورد.
مرد،وقتی‌دید‌پسر‌خودش‌هم‌پول‌داشته‌،‌دوباره‌عصبانی شد،باناراحتی‌گفت
_با‌این‌که‌خودت‌پول‌داشتی‌چرا‌دوباره‌از‌من‌پول‌‌خواستی؟
پسر‌جواب‌داد
_برای‌این‌که‌پولم کافی‌نبود،ولی‌من‌حالا‌20‌دلاردارم. می‌تونم‌یه‌ساعت‌از‌کارت‌رو‌بخرم‌تا‌فردا زودتربه‌خونه بیای؟‌من‌شام‌خوردن‌با‌تو‌رو‌خیلی دوست دارم.

قرضپدرپسر
-آری،‌ستاره‌بخت‌ما‌چراغ‌هواپیمایی‌بیش‌نبود¡...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید