بیرحمانه ترین نعمت خداوند خواب است..خواب و خوابیدن..اخر دورت بگردم من!نون و ابمون کم بود که این وسط خواب دیدن هم صاف گذاشتی تو دامنون؟مثلا رویام و تو نیم میلیمتری ببینم که چی؟در حالی که میدونم همین الانه که ازجلو چشمام محو بشن؟ادمایی که 20 ساله ندیدمشون رو خواب ببینم که چی؟در حالی که میدونم الانه که با صدای در از خواب بپرم؟
اینها به کنار!یکبار خواب دیدم مادربزرگم دور از جونش فوت کرده..یعنی اینطوری بودیم که بساط مراسمش و دور از جون راه انداخته بودیم و همه میدونستیم که قراره بره..و همه کارارو میکردیم و گریه میکردیم و مامانم میگفت وقتی از بهشت زهرا بیایم تموم میشه و من گریه میکردم میگفتم کاش وقت داشت واسه اخرین بار برام ماکارانی درست کنه..خیلی بد بود ..و بدتر از اون حس گریه کردن تو خوابه..که انگار راه نفست بسته میشه..وقتی از خواب پریدم سه چهار ساعته تمام اشک میریختم که اگه یه روز همین اتفاقی بیوفته من چیکار باید بکنم..وقتی از خواب پریدم زود بهش پیام دادم که عشقم چطوری و اینا و اون بنده از همه جا بیخبر..
یکبار دیگر که چر عرض کنم ،ده ها بار دیگر خواب عمویم را دیدم که 1سال هست که فوت کرده..تو خواب هی میخواستم بهش بگم ببخشید که اون شب،اون مهمونی و نیمدم،اما انگار لال شده بودم!
یکبار دیگر خواب دیدم مادرم دور از جونش فوت کرده!تو خواب خالم و مامانم و بابام رفته بودن مسافرت و توجاده تصادف کرده بودن و این خبر و خالم زنگ زده بود بهمون بده..من تو خواب خودم و میزدم و گریه میکردم که تو همون عالم خواب تلفنم زنگ زد و دیدم مامانم پشت خطه و میگفت بی تابی نکن!من هی میگفتم مامان تویی و اون میگفت نه من مامانت نیستم این پیغامیه که باید بهت میدادم(خدای من صورتم دوباره پر از اشک شد)تو خواب تو کوچه ها میدوییدم و گریه میکردم..اخه خدایا اینم شد خواب!
یکبار دیگر کسی را دوست داشتم و شب خوابش را دیدم..همچین حالتی بود که انگار حائلی بین دو اتاق وجود نداشت و اگر من این اتاق بودم ،میتوانستم با وجود دیوار،ان اتاق دیگر را کامل ببینم..تو خواب به شخص مورد نظرم ابراز علاقه کردم و در کمال ناباوری اون هم گفت وای منم میخواستم بهت بگم..خلاصه ما از خواب پریدیم و تنها ارتباطم با اون شخص که یه کامنت زیر پست ها و ربات ناشناس بود،از بین رفت!
یکبار دیگر هم خواب دیدم به خونمون چند نفر یا قمه و چاقو حمله کردن و من مثل همیشه تو همه ی خوابام نمیتونم در رو روشون ببندم ..در واقع اون لولا در بی صاحاب بسته نمیشه روشون و اونا هل بده و من هل بده..
یکبار دیگر هم شب با یکی حرف میزدم و بعد از اتمام گفتگو گرفتم خوابیدم..از قضا حین گفتگو به من میگفت چرا بی ادب نیستی و فحش نمیدی..اقا ما خوابیدیم این بنده خدا و مامانش و خواب دیدیم..فرداش که دوباره حرف میزدیم،دوباره گفت چرا اینقدر مودبی؟یکم فحش بده..منم حرفی نداشتم بزنم ،گفتم:«راستی دیشب خواب مامانت و دیدم!»اقا..این بهش برنخوره؟فکر کرد میخوام فحش ناموسی بدم..اومدم درست ترش کنم گفتم بخدا دیشب خواب مامانتو دیدم تو خواب هی میگفتی چرا فحش نمیدی:))))اقا این اتیشی شد فکر کرد واقعا دارم به ناموسش فحش میدم:)))))))هیچی دیگه ما بخاطر خوابی هم که دیدیم عذر خواهی کردم اما اون باورش نشد:))))شهریار جان اگه اینو دیدی یادت باشه بخدا خواب مامانتو دیدم:))))))
بعضی خواب ها به صورت عجیب ترسناکه ..یعنی ترسناک نیست اما تو اون لحظه برات وحشتناکترین خوبه..یبار با یکی اشنا شده بودم و چند شب بعدش خوابش رو دیدم که بهم میگفت یا باهام میای یا تو غذا مامانت سم میریزم..منم ترسیدم باهاش رفتم..بعد وسط راه منوگرفته بود انگار تو اسانسور بودیم و میرفتیم بالا ..اقا هیچی وقتی از کابین پیاده شدیم:))این بنده خدا هی تف میکرد ..انقدر ترسیده بودم تو خواب:))..وقتی بیدار شدم به مامانم گفتم تا یمدت سوژه دستش بودم میگفت وای تو چی کشیدی!یارو تف میکرد؟:))))
یکبار دیگه بود خواب دیدم لباس عروس پوشیدم و دارم ازدواج میکنم..چون قبلا تعبیر خواب عروسی و خونده بودم تا یه هفته فکر میکردم به همین زودیا قراره بمیرم و داشتم گوشیمو تخلیه میکردم..
یکبار دیگه خواب دیدم دارم با بچه های فامیل پی اس فور بازی میکنم بعد نوبت من که شد من خودم رفتم تو تی وی و تو بازی..بعد زدم همه رو کشتم اخرش از تو یه تونل که مثل سرسره بود،سر خوردم اومدم بیرون و اومدم تو مدرسه کلاس دومم و بعد مدرسه رو اتیش زدم..واقعا شام زیاد میخورم!
یکبار دیگه خواب دیدم حامله شدم..بعد به یکی میگفتم من بهت پول میدم بیا منو بگیر..واسش حساب میکردم 7ماه وقت داری چون بیشتر بشه شیکمم میاد بالا دیگه کار از کار میگذره:))))))))))))))خدایا
یکبار دیگه خواب دیدم تو خونه یکی هستم و خونه اش انگار چندتا واحده که به هم راه داره و اصلا در نداره ..من میخواستم برم تو واحدهای دیگه میگفتم از کجا برم..دستمو گرفت و گفت از تو دیوار باید بری:))بعد واقعا از دور دوییدیم تو دیوار و رد شدیم..یچیزی مثه سریال هفت کیلومتر تا بهشت که از دیوار رد میشدن..
یکبار دیگر خواب دیدم مامانم یه غذایی درست کرده مثل ترکیبی از گراتن اسفنجاج و کیک گل محمدی و پیراشکی..خیلی جالب بود تو خواب میخوردم و میگفتم چقدر خوشمزه اس و حتی بیدار شدم هم انگار طعمش یادم مونده و به مامانم گفتم دستور پختش و میدادم که اون خزعبلات و درست کنه:)))))
یکبار خواب دیدم رفتیم کویر..کلی راه رفتیم و وقتی پیاده شدم تماما نور سبز میدیدم..انگار از ستاره ها نور سبز میخورد ..یه خونه بود که اجاره کرده بودیم،توش اسمش و نبر داشت و من اینطوری بودم که خب چرا نمیریم بیرون از خونه و تو محوطه کویر و ببینیم و همراهیانم میگفتن نه باید از تو خونه اسمون رو ببینیم..اوکی اینا سم نبود..اسمش و نبرا خیلی داشتن اذیتمون میکردن منم چند تا ورد میخوندم مثه فیلم کانجورینگ و اول طوفان شد و بعد اونا رفتم بیرون و همه ازم تشکر کردن:)))سم ایناس
جالبترینش میرسه به یکبار که راهنمایی بودم و زمستون ها ساعت 6 بلند میشدم و اماده میشدم و میرفتم مدرسه..خوابیدم و تو خواب دیدم که ساعت گوشیم داره 6 رو نشون میده..از خواب پریدم و بدون اینکه فکر کنم اون خواب بوده،پاشدم تو تاریکی زود زود اماده شدم..چون اصولا اون تایما هوا تاریک بود شک نکردم..خلاصه اماده شدم و مامانم و صدا کردم گفتم من صبحونه نمیخورم دیرم شده و رفتم تو کوچه منتظر سرویسم وایسادم:))))دیگه وسط راه فهمیدم ساعت سه صبحه و برگشتم به رخت خوابم:))))
بزرگترین کابوس من همینه که یکی میخواد بیاد تو خونمون اما من زورم نمیرسه در رو روش ببندم و بزرگترین پوئن مثبتم اینه که خودم ،میتونم خودم رو از خواب بیدار کنم..
شما بگید جالبترین خوابی که دیدید چی بوده؟
.
.
"یاعلی