چند روزه با یه هیولا خداحافظی کردم.
نه از اون هیولاهایی که زیر تختن...
از اونایی که هر صبح توی ریههام بیدار میشن .🙄

بعد از سفر شیراز، سیگاری شدم.
حس میکردم حسِ رهایی میده؛
اینکه مثلِ یه مردِ تنها و دپ،
فندکتو از جیبت بکشی بیرون،
دستتو دورِ آتیش حلقه کنی
و سیگارتو آتیش بزنی. 🚬
دودشو بدی تو ریه
و بعد—
پووووف—
بازدمتو با دود بدی بیرون. 😮💨
تصویر، خیلی سینمایی بود.
این تصویرِ سینمایی، حدود شش ماه منو درگیرِ خودش کرد. 🙂
حقیقت اینه که من هیچوقت از خودِ سیگار کشیدن لذت نمیبردم.
بیشترین لذتم، همین تصویرِ درامی بود
که تو ذهنِ خودم خلق کرده بودم.
و حالا، بعد از حدود پنج–شش ماه سیگاری بودن،
کتابِ «هفت دقیقهای» حمید محمودزاده رو خوندم —
کسی که خودش، بعد از مدت زیادی سیگاری بودن،
با هیولا وداع کرده.
منم امروز تصمیم گرفتم:
وقتشه با هیولا وداع کنم. 🙄
پ.ن:
فایل کتاب حمیدمحمودزاده رو پایین همین صفحه براتون گذاشتم،از چنل تلگرامم میتونید دانلود کنید.
( تصویرگر کتاب هم صدشو گذاشته انصافا 🥲)
🗓 ۲۹ مهر ۱۴۰۴
⏰ ۱۷:۵۳
........
کتاب وداع با هیولا:
https://t.me/moorivibes/1104