
ـــــــــــ>♢<ـــــــــــ
اَندَر دیرینگی...در ابدیتی لایَتَناهی ____ همگام با تابشِ نورانی از ساحت ربّانی ــــ اَندَر درون زادگاه تاریکی ... در میان قلمرویی ظلمانی.ــ.ــ.ـــ.حــاروث ، موجودیتی پلید نام وُ تیره ذات .. ﴿I﴾
متولد گردید ، از آمیزشِ تاریکی وُ تباهی در خَفقان... میانِ غبار هایی وسیع ، سرشار از سِحره نهان.. ﴿II﴾
موجودی که هیچ نبود جز ماهیتی بی شکل وُ نامیرا .. مظهر ظلم وُ جوری بی انتها ....ــــــ بُگذرید تا آنجا که وی از آن مرتبه ی نا آشنا ، حلول وار رخنه کرد ؛ بَر لبهی عالم اغما ...﴿III﴾
و تجسم یافت ، به هیبت موجودی تیره وُ تار با چشمان مار ؛ شاهین سر وُ پری اندام .. که بود قامت اش سیاه ، پیکرش دیو وار وُ بالدار___ میزانِ بال هایش بـی شـمارــــ هر پَرَش انگل بود وُ جَمالش جُزام ... ﴿IV﴾
داد ، اندرزی.. بر وحوشی تنومند از جنّیان وُ بگفتا : " بدانید ای شیاطین ....
که بایستی در این هستی ، عاری گردید از دگردیسی ؛ که نیست چیزی ، اَقدَس تر از هیولا گری" ﴿V﴾
پس از این سخن خویش در حلقه ی دوران ها ناپدید بگردید وُ لیک.... سایه اش بر بام جهان همچنان باقیست . ﴿VI﴾
{والسلام...}
Parable of the "Darkborn