«یه وقتهایی اونقدر خستهام که حوصله خودم رو هم ندارم. یه جورایی این آهنگ "برانکارد بیارید منو روش بذارید" وصف حال منه.
امروز هم همینطور بودم. تو ذهنم این بود که پاشو، زندگی خودت رو به روال قبل برگردون، پاشو کارت رو شروع کن، تنبلی رو بذار کنار. ولی یه چیزی ته ذهنم میگفت: "بذار بیشتر استراحت کنم، بذار بخوابم. من الان به جذب انرژی نیاز دارم." کاملاً به این جمله که "خواب، خواب میاره" اعتقاد دارم. نمیدونم چرا، ولی اون قسمتی که میگفت "پاشو" از این جنگ سر بلند بیرون اومد. با بیمیلی و خستگی تمام بلند شدم و کارهام رو انجام دادم. بدنم لود نشده بود و من تلاش برای لود شدن میکردم. به قول ما شمالیها "مه حر هندا نمو".
مراقبه همیشه خواب منو میپرونه و حالم رو خوب میکنه. پس نشستم و چشمهام رو بستم تا انرژی کائنات رو جذب کنم و با ذهنم کلنجار نرم. جالب نیست؟ ذهن من همیشه یک کار برای انجام دادن داره. یک کار رو به پایان نمیرسونم، برنامه دیگه برام ردیف میکنه. چرا این همه کار؟ یه وقتهایی از نبود کار غر میزنم و یه وقتهایی از زیادی کار. تکلیفم مشخص نیست، چند چندم من؟ فقط من اینجوریم یا همه همینن؟
به هر حال، این بیداری و انجام کار با حالت بیانگیزگی و فقط برای تموم شدن کارها، منی که ساعت ۷ صبح بیدار شده بودم رو تا ساعت ۲ظهر بیدار نگه داشت. انگار فقط میخواستم کارم تموم بشه و ازش سرباز کنم، حالا درست یا اشتباه. چشمهام همش میخواست بسته بشه، فکر کنم به چوب کبریت نیاز داشتن که نگهشون داره. رأس ساعت ۲، منی که هیچوقت روی زمین نمیخوابم و نق میزنم که زمین سفته، روی فرش کنار مبل دراز به دراز افتادم. جالبه که همون حالت خوابیدم، همون حالت هم بیدار شدم؛ منی که صد دور تو خواب دور خودم میچرخم و این پهلو اون پهلو میشم، این بار در یک ثانیه خوابیدم. وقتی بیدار شدم، ساعت ۶ غروب بود. یعنی اگه گوشیم زنگ نمیخورد، بیدار میشدم؟
جالبتر اینکه برق رفته بود و من تو گرما خوابیدم، ولی گرما هم نتونست کاری کنه که بیدار بشم. این همه خستگی برای چی؟
"راسته میگن ادم که خواب داره بالشت هم نیاز نداره"
الان پر از انرژی هستم، معلومه، چهار ساعت خواب عمیق باید هم منو فول انرژی کنه.
انگار مثل یک گوشی بودم که شارژش رو به اتمام بود، ولی صاحبش اونقدر کار داشت که گذاشت به یک درصد برسم بعد بزنه به شارژ. دیدی بعضی روزها همون یک درصد رو هم که به شارژ میزنی، خاموش میشه و برای روشن شدن تلاشی نمیکنه؟ منم همین بودم، خاموش شده بودم و الان کاملاً شارژ شارژ هستم.
با اینکه کارهام عجق وجق و فقط برای رفع تکلیف انجام دادم، ولی بازم راضی هستم.
مگه آدم چقدر عمر میکنه که اینجوری با تمام وجود بخوابه؟
اصلاً کار همیشه هست، اگه من پیر بشم و کمخواب بشم چی؟ کی پاسخگو هست؟
اینها حرفهای" یک من یه غازی" هست که خودمو رو قانع میکنه که کار درست رو انجام دادم و عذاب وجدان ام رو ساکت میکنه.
ولی خودم میدونم که انجام اون کارها با انجام ندادنشون فرقی نداشت و اگر عمری موند، داخل برنامه فردام قرارشون دادم. کار فردا زیاده، ولی الان اونقدر انرژی دارم که میتونم کوه جا به جا کنم.
یه وقتهایی بدون فکر و خیال، بدون دلشوره و استرس بخواب. مطمئن باش بدنت به خواب نیاز داره و بدون تو روبات نیستی، کار همیشه هست. اگه یه وقت کار رو انجام ندادی و این دنیا رو ترک کردی، فدای سرت. همهی اون کارها مال این دنیا بودن نه دنیای دیگه.
نگران خانوادهات هم نباش، همونطور که تو تونستی، اونها هم میتونن گلیم شون رو از آب بیرون بکشن.
تو هم به انرژی نیاز داری.
مطمئن باش برای اینکه نشخوار ذهنی نکنی یا خودت رو سرزنش نکنی این رو نمیگم، دارم حقیقت رو میگم.
"یه وقتهایی بهترین کار، همون انجام ندادن اون کار و خوابیدن با خیال راحته. فکر کن داری از انجامش فرار میکنی، ولی بعدش این تو هستی که پر از انرژی ."»
《پراز حس خوب مثل الان من》