ویرگول
ورودثبت نام
R.Daneshmand
R.Daneshmand
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

خدای نامک38

آنها بالاخره از مرز رد شدند ،حال سام بهتر شده بود و بیشتر اوقات با پگاه شوخی میکرد یا با فرامرز حرف میزد و به آتوسا کمک میکرد.پگاه او را نزدیک ترین شخصیت به برادرش میدید،برادری که قبل از آن شب کذایی شاد والبته دیوانه بود.دخترک و برادرش منتظر رسیدن به خانواده شان بودند،خانواده قدیمی و خسته آنها باید دوباره کنار هم قرار می گرفتند و به سلامتی کسانی که نیستند می نوشیدند.

آنها به شهری که خانواده پگاه و سام در آن اقامت داشت رسیدند ،فرامرز مسافرخانه ی محقر وکوچکی پیدا کرد و گفت:بهتر از چندروزی اینجا بمانیم تا بتوانیم با خیال راحت انها را پیدا کنیم!

پگاه پرسید:چگونه باید دنبالشان بگردیم؟ازکجا باید شروع کنیم؟

-هیچ ایده ای ندارم!
آتوسا گفن:خودمان متوجه خواهیم شد،اما الان همه خسته هستیم.

سام،خمیازه کشان گفت:موافقم

و آن شب را در مسافر خانه گذراندند

فردا صبح آتوسا گفت:خب!بهتر از دو گروه شویم.من و سام و شما دوتا باهم

-آخر باید چکار کنیم؟برویم از مردم بپرسیم؟صدرصد آنها هویتشان را تغییر داده اند.

سام گفت:تو اینگونه نبودی!چرانفوس بد می زنی؟

پگاه کمی عصبانی شد و صدایش را بالا برد:معلوم است اینگونه نبودم!چون قبل از آن نمی دانستم دنیا چه جای مزخرفی است.

-چرا؟تو مگر دوستانت را روبرویت تکه تکه کرده اند؟مگر مجبور شدی برا کسانی که روزی پدرت را کشتند و حق توراخوردن کار کنی؟برای من از مزخرف بودن دنیا حرف نزن!

-بچه ها!

پگاه و ام به فرامرزی که دستانش را بالا آورده بود نگاه کردند و فرامرز صدایش را پایین آورد

-آرام باشید

-به ملکه بفرمایید

-سام!درتمام این سالها زنده ماندی!ازحانت سیر شده ای؟ما از جانمان سیر نشده ایم...

سام با لحن پوزش طلبانه ای گفت:ببخشید آتوسا

آتوسا به پگاه نگاه کرد.

دخترک سرش را پایین انداخت :ببخشید

***

-خب از کجا شروع کنیم؟

-شما و آتوسا اهل همین جا هستید درسته؟

-آره!چطور؟

-میخواهی اول کمی خاطره هایت را به یاد بیاوری؟و به محله های قدیمی برویم؟

فرامرز با شک و تردید به پگاه نگاه می کرد

-یا می توانیم به قبرستان شهر برویم!می دانی،احساس می کنم آنجا سرسبز وخنک است.و شماهم میتوانی با دوستان قدیمی ات دیداری داشته باشی!

-میدانم نقشه ای در سرت است!اما قبول است

خدای نامکرمانرمان آنلاین
دراینجا از همه چی باهم صحبت می کنیم و داستان می خوانیم.خزعبلات شاید یک 'نویسنده'
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید