اگر روزی کسی به شما بگوید دارویی در اختیار دارد که میتواند عمر شما را طولانیتر کند، آیا مایلید از آن استفاده کنید؟ یا ترجیح میدهید پدیده مرگ را درست در کنار عزیزانتان و همزمان با آنها، تجربه کنید؟ این پرسشها اساس داستان ملکوت، اثر بهرام صادقی، را شکل میدهند. داستانی که با نمادها و مفاهیم فلسفی مرز بین زندگی و مرگ را به چالش میکشد.
از ابتدای کتاب، فضای نمادین آن آشکار میشود و شخصیتها بهعنوان نمادهای گستردهتری از شخصیتهای جهان و ذهن انسان قابلدرک هستند. به نظر میرسد که نویسنده از هر شخصیت برای بیان ابعاد مختلف نگرشها و وسوسههای انسانی استفاده کرده است؛ که البته شخصیت دکتر حاتم و آقای م.ل. از مهمترین نمادهای داستان هستند.
دکتر حاتم: نماد وسوسهگر شیطانی
دکتر حاتم را میتوان نمادی از شیطان یا موجودی فریبنده دانست که برای تحقق نقشههای خود انسانها را وسوسه میکند. او به آنها وعده زندگی بهتر و عمر طولانیتر میدهد، اما در واقع دارویی به آنها میدهد که طی هفت روز باعث نابودیشان میشود. این هفت روز دقیقا در تقابل با هفت روز آفرینش قرار دارد؛ نمادی از نابودی در برابر خلق شدن. ازاینرو، دکتر حاتم نماد شر و نیروهای مقابل خداست که مردم را برای زندگی فریبندهای متقاعد میکند تا از او پیروی کنند.
دکتر حاتم، حتی همسرش، ساقی، را نیز با وعدههایی چون طلا، لباس و زندگی مرفهتر به سوی خود میکشاند؛ اما در نهایت او را نیز با دستهای خود، درحالیکه ساقی به او میگفت که دوستش دارد، به کام مرگ میفرستد. این جنبه از شخصیت دکتر حاتم نشاندهنده دیدگاه پوچگرایانه او به زندگی و انسانهاست؛ چرا که او تمامی مردم را ابله میداند، چون با وسوسهی جاودانگی به راحتی حاضرند از دارویی که مرگشان را در پی دارد، استفاده کنند.
آقای م.ل.: نماد گناه و توبه ناتمام
آقای م.ل. از آن دسته شخصیتهایی است که نقشهها و معادلات ذهنی دکتر حاتم را دچار اختلال میکند، چرا که برخلاف دیگران، بهجای فرار از مرگ، خود به استقبال آن میرود. او که بهدلیل قتل فرزندش دچار عذاب وجدان شده، هر سال بخشی از بدن خود را قطع میکند تا با این رنج جسمی، از درد روحی فقدان فرزندش کم کند و خود را به نوعی مجازات کند. او با این عمل میکوشد تا به رستگاری و تصفیه نفس نزدیک شود، اما در نهایت، تلاشی که برای آرامش روح خود آغاز کرده بود، در میانه راه ناتمام رها میشود.
آقای م.ل. در ادامه، خاطرات روزانهاش را مینویسد؛ به امید آنکه دیگران از سرگذشت او عبرت بگیرند و از زندگی او درس بیاموزند. با این حال، در داستان بارها تأکید میکند که این نوشتهها به دست کسی نخواهد رسید. این تناقض در نوشتن برای دیگران و باور نداشتن به دسترسی آنان، پیچیدگیهای شخصیت او را نمایان میکند. در نهایت، زمانی که دوباره شوق به زندگی در او جوانه میزند و از دکتر حاتم میخواهد به او نیز آمپول جاودانگی تزریق کند، توبهاش را زیر پا گذاشته و به سوی نابودی قدم برمیدارد.
مرد تنومند: نماد ترس و مرگ
مرد تنومند، نمادی از این باور قدیمی است که «ترس برادر مرگ است». او زمانی که متوجه میشود دکتر حاتم آمپولی به او تزریق کرده که تا هفت روز دیگر جانش را میگیرد، از شدت وحشت سکته میکند. این شخصیت نشان میدهد که گاه ترس از مرگ، بهتنهایی میتواند باعث نابودی انسان شود؛ اینکه هراس ما از واقعیتی غیرقابلانکار، میتواند به مرگی پیش از موعد منجر شود.
شوکو: وجدان بیدار
شوکو، خدمتکار م.ل.، سالها پیش شاهد قتل فرزند او بوده و همین واقعه باعث شده که م.ل. زبانش را قطع کند. شوکو در واقع تجسم وجدان خاموش م.ل. است؛ وجدانی که با وجود خاموشیاش، همچنان تلاش میکند م.ل. را به اشتباهاتش آگاه کرده و هشیاریاش را برانگیزد، چراکه بهخوبی از همه لغزشهای او باخبر است. در بخشی از داستان، شوکو با نوشتن یادداشتهایی برای ساقی، همسر دکتر حاتم، سعی میکند او را نیز نسبت به حقایق آگاه کند. اما وسوسههای دکتر حاتم اجازه آگاهی را به ساقی نمیدهند و او هم در نهایت گرفتار سرنوشتی مرگبار میشود.
منشی جوان: امید به زندگی
منشی جوان، عاشق همسرش، ملکوت، است و برای داشتن زمان بیشتری در کنار او حاضر است دست به هر کاری بزند. وقتی میفهمد ملکوت از آمپولهای دکتر حاتم استفاده کرده، با التماس از دکتر میخواهد که همان آمپول را به او هم تزریق کند. این شیفتگی و فداکاری باعث میشود که او در کنار ملکوت به سرنوشتی مملو از رنج و عذاب گرفتار شود. بااینحال، همچنان امیدش به زندگی را حفظ میکند و باور دارد که میتوانند راهی برای رهایی از این روزهای دشوار پیدا کنند.
کلام آخر
رمان ملکوت بهعنوان اثری ژرف و تأثیرگذار، با بهرهگیری از شخصیتهای محدودی چون دکتر حاتم، آقای م.ل.، منشی جوان و مرد تنومند، به کاوش در پیچیدگیهای عمیق انسانی میپردازد. این شخصیتها نمادهایی از وجوه مختلف روح و روان آدمیاند و هر کدام از آنها، دریچهای تازه به سوی تاریکیها و روشناییهای درونی انسان میگشاید؛ از دکتر حاتم که نماینده وسوسههای شیطانی و تقابل با مفهوم مرگ و زندگی است، تا آقای م.ل. که بیشتر تجلی انسانی است که اسیر نفس خود شده است، خواننده به چالشهای فلسفی و روانی کشیده میشود که انتخاب میان خوب و بد، زندگی و مرگ را به آزمون میگذارد. شخصیت منشی جوان و مرد تنومند نیز به همین ترتیب، بخشهایی از ساختار روان انسان را در مواجهه با حقایق دشوار و تصمیمات بنیادین نمایش میدهند.
این داستان برای مخاطبان امروزی، بهویژه در دنیای مدرن که از طمع قدرت، ثروت و امیال پرشده است، پیامهای عمیقی به همراه دارد. از خلال چالشهای شخصیتها، خواننده به نوعی بازاندیشی در باورهای خود و تردید در یقینهایش هدایت میشود. ملکوت مرز باریک میان نیستی و آفرینش را بهگونهای به تصویر میکشد که انسان را به تفکری عمیق در زودگذری و ناپایداری زندگی وامیدارد. این اثر یادآور میشود که در گذر از این زندگی، هیچ چیز قطعی نیست، و پیبردن به این حقیقت، میتواند انسان را به سمت درکی عمیقتر از مفهوم زندگی سوق دهد.