Khatereh bn
Khatereh bn
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تولد دیوار، خاطره من

عصر بود، داییم اومده بود خونه ما و حالش خوب نبود؛ نگران پسرش بود که ماشین سنگین خریده بود و نه میتونس باهاش کسب درامد کنه و بدتر از اون نه تونسته بود به کسی بفروشتش. چند ساعت گذشت پسر داییم زنگش زد تو حرفاش گف بابا ماشینو زدم تو دیوار!! ?داییم یهو از جاش پرید گف کجاشو زدی؟ حواست کجا بوده؟ چطور زدی؟ پسر داییم از خنده مرده بود تا بهش گفت دیوار یه سایت فروش وسایل هست. دیگه این خاطره هنوز تو خونواده ما هست. تولدت هم مبارک❤️

دیوارخاطرهفروشتولد دیوارقصه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید