ویرگول
ورودثبت نام
عطیه حزیت
عطیه حزیت
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آقای قرمزوخانم صورتی14

سفر مشهد خانم صورتی و آقای قرمز به پایان رسید ،به خانه برگشتند.

خانم صورتی در طول راه سکوت کرده بود ،تجربه به او نشان داده بود حرف زدن بی فایده است.

مادر خانم صورتی شب به دیدن دخترش آمد و گفت :چهره شادی نمی بینم؟ چیزی شده؟

خانم صورتی گفت:نه مادر !چیزی نیست ،خسته راه هستم .سفر خوبی بود .

شب مرد موقع خوابیدن گفت:دلم تنگ سفر شد ،با دوستان خیلی خوش گذشت.

راستی دیدی!چه لبخند قشنگی داشت ؟

زن گفت :کی را میگی ؟

مرد گفت:منیژه همکارم !وقتی می خنده من خیلی خوشم میاد،چال گونه زیبایی داره!

زن گفت:آره ، همه قشنگ بودن و زیبا !!

مرد گفت:دوست دارم یک سفر دیگه با هم بریم.

زن گفت:خودت این بار تنها میری من نمیام!!

مرد گفت:وقتی زن ادم آداب اجتماعی ندونه ،مثل بچه ها حسود باشه  !همینه دیگه..

زن پشتش را کرد و خوابید و هنوز گرد زوار بودنشان پاک نشده بود که دعواشون شد.

به نظر من جدایی بهترین راه حله......................

#عطیه حزیت19فرودین1401نوشته شده


مرد و زنخانم صورتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید