خانم صورتی صبح بیدار شد ،پرده را کنار زد و یک فنجان قهوه دست گرفت.
روی میز در بالکن نشست،به بیرون نگاه می کرد به ماشینها ،آدم ها چه آروم حرکت می کردند.
خانم صورتی در فکر فرو رفت ،به ماه گذشته فکر می کرد که به دیدن یک مشاور رفت.
مشاورگفت:تو باید از زیبایی های زنانه خودت استفاده کنی !باید عاشقانه ودوستانه منتظر مرد باشی.
وقتی از در وارد می شود ،در آغوش بگیری با لبخند و عشق بازی با کلمات بکنی.
خانم صورتی در منزل این کارها را انجام داد ولی هنوز آقای قرمز تغییری نکرده بود.
خانم صورتی پیش تراپیست رفت،خانم تراپیست گفت:باید در اختیار مرد باشی .
راحت ،آزاد تمام لذت ها را باید بهش بدهی.این مرد تا کامل تامین سکس نشه ،آروم نمی شه.!
دکتر گفت:نقاط لذت مرد را یاد بگیر باهاش بازی کن ،آرام ببوسش ........
خانم صورتی قبول کرد و شب زمان اجرای دستورات بود ،همه نکات را مو به مو انجام داد.
آقای قرمز بعد پایان یک رابطه پر شور گفت:میدونی !حیفم میاد خانم همگار نارنجی من
که 40ساله و مجرده این لذت ها را نمی بره !!!حیف باید مثل تو با من لذت می برد!!!
خانم صورتی هنوز از اون عشق زیبا و لحظات پر نفس بیرون نیامده بود که یک مرتبه خشکش زد.
تمام دیوار چین روی سرش خراب شد ،صدای پزشکان،مشاور،تراپیست زیر آوار می شنید:
خانم اگه شما به بالاترین وجه در اختیار باشید خوب میشه.....
زن دیگه صدای نمی شنید و زیر خروارها احساسش مدفون شد.
حیف از این احساس زنانه ،ازآن به بعد روی قلب خانم صورتی سیاه شد.
روی میزی که نشسته بود به مرگ احساسش فکر می کرد.
#عطیه حزیت درتاریخ 28بهمن1400نوشته شده