من فکر میکنم قدرتمندان همیشه از موضع قدرت خویش بر دیگران فخر میفروشند و حرف خود را به کرسی مینشانند، اصلاً انگار با پشتی گرم تکیه به ضعیفان زدهاند و برایشان اهمیتی ندارد که در فکر ضعیفان و یا سرسختان جامعه چه میگذرد؟!
از نگاهی دیگر افراد قدرتمند همیشه در را بر روی پاشنهی لجبازی و یک رأی بودن میچرخانند تا به زور هم که شده در به رویشان گشوده شود و راه هموار گردد.
اما دسته آدمهای سرسخت آمیختهای از تلاش و مقاومت هستند! انگار یک بار با سرسختی به دنیا آمدهاند و باری دیگر به دلخواه و توأم با کوششِ خودشان پا به این جهان گذاشتهاند. نسبیتی که در آدمهای سرسخت به چشم میخورد آنها را محبوبتر میکند مثلاً دستکم می توانی هم نمره به زحماتِ خودشان بدهی، هم نمرهای به صبر و شکیبایی بیبدیلشان و پافشاری برای انجام و یا پیگیریِ اموراتشان.
حرف از آدمها و انواعشان شد، من فکر میکنم آدمهای ضعیف هیچ وقت انتخابشان ضعف نبوده و به معنای واقعی ذاتشان با ضعف گره نخورده، چرا که میل به پیشرفت و کمال در وجود هر انسانی از ازل بوده و کسی منکر آن نبوده و نیست. پس اینکه امروزه عدهای به ناحق ضعیف خطاب قرار داده میشوند داستانِ دیگریست. شاید روزی سرسختانه پیش رفتهاند ولی یک جا ترمز کشیدهاند و نام ضعیف بر رویشان ماندگار شده، شاید هم در میانهی راه با دیدن دیگر انسانهای ضعیف از زیر بار امور شانه خالی کرده و ناخودآگاه به سمت و سوی ضعیف بودن پیش رفتهاند یا هم از قدرتِ قدرتمندان گلایه داشته و به گردِ پایشان نرسیده پس نام ضعیف را به خود اختصاص دادهاند.
به هر جهت هر چه که بوده یا هر طور که گذشته من عاشق دسته دومم. همان دستهی آدمهای سرسخت! آدمهایی که نافشان با تعقیب و گریزِ وقایع بریده شده و از سرِ علت و معلولِ هر حادثهای به سادگی نمیگذرند، آدمهایی که عاشق دست و پنجه نرم کردن با بحرانهای ریز و درشت زندگی هستند، همانهایی که تا حقِ خویش را از این دنیا نگیرند ول کنِ ماجرا نمیشوند، نه پا پس میکشند و نه به تکیهگاهی گرم و نرم بسنده میکنند، پیش میروند، زمین میخورند دوباره از جا برمیخیزند و باز ادامهی مسیر...
دوستدار شما #نگارتایمز