"از تهی سرشار و از خالی پرم"
از تمام زندگی ام میبُرم
اشک، وقت گریه هایم باز هم
بی نگاهی! میگریزد از برم
میدرخشد نجم در دامان شب
قدر مقدارش همی غم میخورم
مشتقات فکر و وهم و بی کسی
راهپیمایی کنند اندر سَرَم
ماه در شب خودنمایی میکند
روز و شمس هم میرسد آخر سرم
?8 شهریور 1401
✍️ریحانه کثیری نژاد
پ. ن: مصراع اول تضمن شده.