من و تو، ما و اگر پشت کنی، میمیرم
جنگ با زلف کنی در وطنم، میمیرم
مِهر و لبخند اگر دیدهای از لب هایم
تا در آیینه به چشمم نگرم، میمیرم
شاید از جنس بهارم همه جا در ظاهر
همه شب غرق خود و خویشتنم؛ میمیرم!
دل من غرق در این مُردن و مُردن دائم
گر من آن را که به دریا نزنم، میمیرم
" روح برخاسته از من ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم، میمیرم... "
✍ریحانه کثیری نژاد
?12 مهر 1401
پ.ن: بیت آخر تضمن از کاظم بهمنی.