سوالی که ذهن من رو همیشه مشغول کرده اینه: آیا قیمت مرگ آدمها برابر هست؟
چه قدر حاضرید بابت کشتن یک نفر پول پرداخت کنید ؟
آیا فکر میکنید حرف من ظالمانه هست ؟!
فرض کنید شما مالک یک شرکت بزرگ اتوبوسرانی هستید که ارزشش ۵۰۰ میلیون دلار و سهامش در بازار جهانی معامله میشه.
یکی از اتوبوسهای شما، در یک حادثه ناگوار، یک کارگر ساده خط هوایی رو زیر میگیره و باعث مرگش میشه.
خانواده اون کارگر از شرکت شما شکایت میکنن و این شکایت، به خاطر رسانهای شدن و واکنش مردم، باعث میشه ۵ درصد از ارزش سهام شرکت شما سقوط کنه.
با توجه به ارزش کل شرکت، این کاهش معادل ۲۵ میلیون دلار ضرر برای شماست. حالا، برای اینکه خانواده اون کارگر از شکایتشون صرفنظر کنن، شما چه مبلغی رو حاضرین پرداخت کنید؟
فرض کنیم، بعد از مذاکره، با ۵۰ هزار دلار این پرونده بسته میشه.
فردای همان روز
یکی دیگه از اتوبوسهای شما، به طور تصادفی، پسر یکی از مدیران عالیرتبه یک شرکت نفتی بزرگ رو زیر میگیره.
این حادثه، به سرعت در رسانههای ملی و بینالمللی منتشر میشه. خانواده این فرد، که قدرت سیاسی و اقتصادی بالایی دارن، تهدید میکنن که اگه خسارت کافی دریافت نکنن، نه تنها اتوبوسهای شما رو متوقف میکنن، بلکه اعتبار و شهرت شرکت شما رو در سطح جهانی زیر سوال میبرن.
در نتیجه، سهام شرکت شما با سقوط ۲۰ درصدی مواجه میشه که این بار ۱۰۰ میلیون دلار ضرر ایجاد میکنه. حالا، شما برای جلوگیری از این بحران، مجبور میشید مبلغی معادل ۱۰ میلیون دلار به خانواده این مدیر پرداخت کنید.
حالا برگردیم به سوال اصلی:
آیا زندگی هرکسی باهم برابر است ؟
در این لحظه، شما در میانهی یک بحران اخلاقی و مالی قرار گرفتهاید. برای شما، زندگی یک کارگر ساده فقط ۵۰ هزار دلار ارزش دارد، در حالی که زندگی یک مدیر عالیرتبه به ۱۰ میلیون دلار میرسد. این تفاوتها چطور میتوانند توجیهپذیر باشند؟ آیا این به معنای نابرابری در ارزش انسانها است؟
بنظرم شما ادم ظالمی هستید .😄
پاسخ این سوال پیچیدهتر از چیزی است که به نظر میرسد. شاید به راحتی نتوان از یک استاندارد جهانی برای قیمتگذاری بر زندگی انسانها استفاده کرد. در دنیای واقعی، خیلی وقتها چیزی که مهم است، قدرت، نفوذ و ارزش اقتصادی فرد است. شاید این حقیقتی تلخ باشد، اما واقعیت دارد.
به همین دلیل است که در این دنیا، گاهی زندگی یک نفر به اندازهای که برای جامعهاش اهمیت دارد، ارزشگذاری میشود. این نه به معنای بیارزش بودن انسانهاست، بلکه به معنای نابرابریهای سیستماتیک است که در جوامع ما وجود دارند.
شما در انتهای این داستان با خودتان میپرسید: آیا تا به حال فکر کردهاید که چه کسی و با چه معیاری باید ارزش زندگی افراد را تعیین کند؟ و آیا در دنیای ما واقعاً زندگی هرکسی برابر است؟
به امید این که زندگی و قیمت مرگ همه انسانها برابر باشد، برای اینکار نیاز به تغییرات اساسی در سیستمهای حقوقی، اقتصادی و اجتماعی داریم. این تغییرات باید بهصورت جهانی صورت بگیرند تا بتوانند به کاهش نابرابریها و برخورد برابر با همه افراد کمک کنند. این یک فرآیند طولانی و پیچیده است که می توان شروع آن را از دل خانواده و فرهنگ برابری انسان ها که به فرزندانمان متقل میکنیم شروع شود ، اما با تلاش جمعی و اقدامات مستمر، میتوان به سوی جامعهای پیشرفت کرد که در آن ارزش انسانها بر اساس انسان بودنشان و نه عوامل دیگر سنجیده شود.