ویرگول
ورودثبت نام
علی اکبر افتخار
علی اکبر افتخارمنتقد فیلم و عکاس
علی اکبر افتخار
علی اکبر افتخار
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

برف و تنهایی و رد پای عطار

سپیدپوش روز برفی را دوست دارم. به کاغذ سپیدی می‌ماند بی‌خط و نوشته. سپید همچون حس ناب کودکان. مثل دلی که به خشکیدن گل‌های شمعدانی یا مرگ کبوتر می‌شکند و از اندوه آدم‌ها فرو می‌ریزد. صدای هر گام روی برف، نت‌های موسیقایی از پارتیتور «حضور» است و رد پایی که می‌ماند، یادآور هر آنچه از «فکر» و «فعل» آدمی یا بودن و ماندن حاصل شده است.

دست روی تنه درختی می‌کشم که برف آن را پوشانده. همچون حرکت pan دوربین سینما، از چپ به راست به تماشای برف و درختان پیرامون، به آرامی چرخ می‌زنم. یک این همه سپیدی گسترده، تو گویی رستاخیزی است بر پوشاندن کرده‌ها و کردارهای چرکین آدمی در طبیعت و هستی. جهان همه پرسش است و حیرت، اما نادانی انتها ندارد. گویا تاریخ، کتاب فراموشی است: نوشته می‌شود اما خوانده و تجربه نمی‌شود و همین بیشتر سبب درد و افسوس است که حیرت بر حیرت می‌افزاید. در سپیدی برف رد پای عطار نیشابوری را می‌یابم:

کار عالم عبرت است و حسرتست
حیرت اندر حیرت اندر حیرتست

جمعه 26 بهمن 1403

برفدلنوشتهتنهایی
۴
۰
علی اکبر افتخار
علی اکبر افتخار
منتقد فیلم و عکاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید