تو رو ببخشم؟
تو زخمیم کردی
تو آرزوهامو ازم گرفتی
دلیل گریه های هرشبم شدی
شبا به ماه نگاه می کردم و آرزوم این بود که فردا دیگه صبح نشه یااگرم صبح شد من دیگه نباشم
من هنوز بدون تو آرزوی مرگ کردم
هرشب تنها دلیل دلخوشیم و آرزوم تو بودی
ازخدا هربار تورو میخواستم
نمیدونی چقدر سخته جدال عقل و قلب
یا خواستن و نخواستن
رفتن و نرفتن
اصلا موندن و رها کردن
منو رها کردی
منو یهو بین تمام آدما رها کردی
خودمو بهت سپرده بودم
تو منو هل دادی جلو و خودت رفتی دورترین نقطه ی دنیا
یه دختر کوچیک نازو وسط جنگل ترسناک رها کردی
چطور اینکارو به راحتی انجام می دی؟
چیزی به اسم مردونگی رو اصلا به گوشت خورده؟
تاحالا شده بخوای یه نفرو واقعا دوست داشته باشی یا فقط بلدی ادا دربیاری که عاشقتم و دل دخترای شهرو آب کنی؟
تا امروز دعا میکردم که ای کاش صبح فردا ازخواب بیدارنشم
تا امروز عاشقت بودم
تا امروز تمام دلخوشیم تو بودی
تا امروز فکر میکردم که ای کاش من نبودم تا تو راحت میشدی
اما از امروز دلم سنگ شده
ضربه مغزی؟ سکته؟مردن و زنده شدن؟آدم دیگه؟نمیدونم چه اتفاقی برام افتاده حتی نمیدونم چه اتفاقاتی قراره رخ بده واسم اما فقط میخوام که دیگه هرگز نبینمت
هرگز پیشم نباشی
هیچ وقت چشمم به چشمت آشنا نیاد
دستم دیگه دستای سرد تورو گرم نکنه
دیگه لبخندتو نبینم
و دیگه تو نباشی
قلبم مرده
دیگه زنده نیستم
به لطف تو منو دخترای زیادی مردیم
برای زنده موندنت به خدا التماس کن
چون اگه اونم تورو ببخشه ما نمی بخشیمت
خدا خودش ازتو و زندگیت نگذره
اگه عدالتی وجود داره
امیدوارم که لایق ترینش سزای کارهای تو باشه
تقدیم به تمام کسایی که بدترین ضربه ی روحیو از کثیف ترین ادم دنیا تجربه کردن