که بیایی و توچه میدانی که محبت چیستدلتنگی چیستپریشانی چیست؟اصلا پریشان شده ای؟؟؟چند ماهی است زندگی برمن پریشان گشته و ابر بلاهمواره گسترده بر موا…
دوباره ازتو.......... نمیدانم از کجا شروع کنم از چه بگویم چه چیزی تورا به سوی من اورد باد درختبرگ های نفس بریده ی پاییزی یا قطره های بی درنگ باران بر گیسوان پریش…
پایان به اخر خط رسیده ام نفسم میگیرد و قلبم انگار می ایستد یادتو می افتم به یاد تو و نگاه گیرایت به یاد لبخند هایت به یاد حسودی ها و بچه بازی ها…
امشب چه شد.... من امشب در اوج آسمان ماه را دیدم که میدرخشید ستاره را دیدم ابر را سکوت را چشم انتظاری را پنجره های غبار گرفته از بیماری را خیابان های دود…
مترسک دل مرده مقصد من به کجاست خانه ام هست غریب میروم تا ته تنهایی خویش شاپرک نیست دگر یا که سرسبزی برگ یا درختی که ز شاخش بتوان رفت و کمی گردو چید آب د…
دل سنگت خوش شد؟ از سر صبح دوییدم که بیایم پیشتابربود و بارانمادرم گفت نرو آخر اینجا ابریست خیس میگردی و یک پیرهنم پیشت نیستباز خندیدم منگفتمش بیم نبر آخر ا…
دیگر هرگز برنمیگردم تورا اینقدر دوستت داشته ام که دیگر کافیست میخواهم رها شوم از دست تو و بودنت میخواهم بگذرم از تو و پاییز و آغوش مردانه ای که زمستان مرا بهار…
ماضی استمراری به تو ای محبوب دلفریب منروزی که امدی بهار نبود اما جان و دلم زنده شد پر رنگ شد همرنگ چشمان زمردینت باغبان ماهری بودی که در زمستانی ترین فصل…
برای یک جرعه محبتت.. یک روز من نیز میروم.... نه اینکه ساکم را ببندم و دامن گلدار و شال حریرم را با خود ببرم نه اینها نیست خنده هایم میرود شادمانی هایم میرود د…
مرا مرگ دهید مرا مرگ دهید در آن هنگام که در آغوش معشوقم و جز مهربانی دستان گرمش هیچ ندارم مرا مرگ بدهید هنگامی که اوبامهربانی گیسوان پریشانم را میبوسد…