جواد عرب صاحبی
جواد عرب صاحبی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری

جواد عرب صاحبی
جواد عرب صاحبی


من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری

آفرین! معرفت این است که ز من می گذری

طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو

که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری

خلوت عشق گزیدن هنر لب زدن است

لب من تر کن از آن جام لبان شکری

معرفت نیست من اینجا و تو آنجا و دلی

بگذاریم به امید نگاه دگری

درد و اندوه مرا تا قلم مرگ نوشت

قلم افسوس بخورد از من و این بی نظری

منسوب به شهریار

شعرشهریارعشق
طلبه سطح ۳ حوزه علمیه _ مربی حفظ تخصصی قرآن کریم _ پژوهشگر ادیان و مذاهب _ پژوهشگر غرب شناسی _ شیطان پرستی _پژوهشگر منطقه قفقاز_ مدرس دوره های عملیات روانی _ ترور آنلاین _ غرب شناسی استراتژیک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید