۱. اول از همه باید بدانیم که ما انسانها با وجود اینکه درون ذهن خود زندگی میکنیم اما شناختی از آن نداریم و همین نشناختن و به عبارتی از خودبیخبری باعث آشفتگی و سرگردانی ما در بسیاری امور میشود.
چرا ذهن خودمان را نمیشناسیم؟
۲. البته کوتاهی از ما نیست و این نشناختن ریشه در معماری مغز ما دارد. طی هزاران سال مغز ما برای تصمیمگیریهای سریع و غریزی تکامل پیدا کرده است نه این گونه درون نگریها.(نه این قرتی بازی های فلسفی)
۳.ذهن ما به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میشود. بخش خودآگاه در دسترس و کاملا مشخص هست. بخش ناخودآگاه برای ما ناشناس هست و بصورت رویا، علائم بیماری، اضطراب ها و حسرت ها و لغزش های زبانی بروز میکند.(لغزشهای زبانی فکر کنم منظور حرف هایی هست که می گوییم و بعد کی کلنجار میریم با خودمان که چرا گفتیم) بسیاری از امور ناخودآگاه زندگی امور سخت و دشواری هستند که نمیخواهیم با آنها روبرو شویم پس فرستاده میشوند به ناخودآگاه و بضی دیگر تصورات نیرومندی هستند که در کودکی و در جریان زندگی در ذهن ما نقش بستهاند مانند شغل مردانه، گریه نکردن آقایان و دلیل ارزشمند بودن یک انسان.
۴.امیال و احساسات درونی که به آنها توجه نمی کنیم و آنها را مورد بررسی و واکاوی قرار نمیدهیم به شکل خشم،کینه ،افسردگی،تیک عصبی ،ناتوانی جنسی و شغلی ،اعتیاد به الکل و پورنوگرافی در زندگی ما بروز میکنند.
۵.ما خودمان را نمیشناسیم پس دست به انتخابهای بد میزنیم و شانسهای خوب در روابط دوستانه و خصوصی و امور شخصی و شغلی را از دست میدهیم.