دیارا بزرگمهر
دیارا بزرگمهر
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بلد نبودی...:)

بلد نبودی دوست داشتن منو،
که باید وسط شلوغی زنگ می‌زدی می‌گفتی:
«کاش تو اینجا بودی جایِ همه...»
نه اینکه منو یادت بره و بعد از ساعت ها
پیام بدی بگی درگیر بودم..
یا اون وقتا که می‌رفتی مسافرت،
باید بهم زنگ میزدی می‌گفتی:
«اینجا همه چیز خوبه اما عالی نیست،
چون تو نیستی...»

بلد نبودی دوست داشتن منو،
که روزایی که قهر بودیم باید بی هوا میومدی می‌گفتی ازت دلخورم، اما دوست داشتنت نمیذاره دور بمونم ازت...
نه اینکه انقدر دور بشیم از هم که یادمون بره یه چیزی کمه... خیلیم کمه...

بلد نبودی دوست داشتن منو،
که بدونی وقتی تب می‌کردم نباید تاب میاوردی از بی خبری؛
نه اینکه فکر کنی ببینی مقصر آخرین دعوا کی بوده...!
بلد نبودی که بفهمی باید دو دستی می‌چسبیدی بهم، می‌چسبیدی به خواستنم..
باید منو از همه بیشتر می‌خواستی...
که اگه می‌گفتن از دنیات فقط یه نفرو میتونی برداری بری، تو دست می‌ذاشتی رو من..

بلد نبودی دوست داشتن منو،
باید وقتی می‌گفتم دلم تنگ شده،
سوییچ و میچرخوندی توی ماشین و قطع کرده نکرده،
صدای بوق زدنت از پشت پنجره می‌پیچد توی گوشم که منتظرم بودی..
نه اینکه صدای بوق تلفنی که روم قطع کرده بودی بره توی تمام تنم....

بلد نبودی دوست داشتن منو،
انقدی که همه چیز حسرت شد..
حسرت یه دونفره ی پر از عشق...
یه دونفره ی بی کم و کاست
بلد نبودی دوست داشتن منو
که بدونی این نصف و نیمه بودنا حالمو خوب نمیکنه...
باید دیوونه وار عاشقی می‌کردی برام...
باید می‌جنگیدی برام...
جوری که کسی نرسه به پات...

عشقحسرتدعوادنیاشلوغی
این همه از تاریکی بد نگویید شما که فروغ چراغ تان به لطف همین تاریکی هاست...!(؛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید