چند وقت پیش یه وام برای خرید وسایل خونه گرفته بودم. مسئله این بود که خودم به دلیل این که گردش مالی کافی نداشتم هیچگونه تسهیلاتی بهم تعلق نمیگرفت. به وام هم که خیلی احتیاج داشتم. بنابراین از یکی از دوستام خواستم که این لطف رو درحقم بکنه و یه وام برام بگیره. اونم که دمش گرم خیلی پایه بود و قبول کرد. البته قبلا هیچوقت نشونهای از بدحسابی از من ندیده بود. ولی در کل اعتماد کردن و برای یکی دیگه وام گرفتن توی این دوره زمونه خیلی راحت نیست. حتی اگه نزدیکترین و صمیمیترین دوستت باشه. خلاصه این که دوستم همه کارای وام رو پیش برد و مبلغ وام رو بهم داد و فقط ازم خواست که با تاخیر در پرداخت قسط بهش اضطراب وارد نکنم و به موقع پرداختشون کنم.
قسطهای اول و دوم رو مرتب و درست و حسابی پرداخت کردم و هیچ مشکلی پیش نیومد. اما ماه سوم دقیقا دو هفته آخرش چنان سر کار مشغول بودم و از هر طرف کارهای مختلف روی سرم آوار میشدن که حتی فرصت فکر کردن به غذا خوردن هم نداشتم. هم من وام و قسط از سرم پریده بود و بیادش نمیآوردم و هم دوستم با خیال راحت فکر میکرد که قسط رو پرداخت کردم و مشکلی نیست.
یک شب بعد از یه روزکاری خیلی سخت در حالی که هوا خیلی سرد بود و من از عالم و آدم منزجر بودم، به خونه برگشتم. میخواستم یه غذایی درست کنم و بخورم. اما نای ایستادن نداشتم. به جاش هرچی هله هوله تو خونه بود رو دور خودم جمع کردم و سریال مورد علاقم رو با لپتاپم پلی کردم. احتمالا برای خیلی از شما هم پیش اومده باشه که از فرط خستگی حتی نتونی بخوابی. خلاصه این که در همون حال هله هوله خوری و سریال دیدن نفهمیدم که کی بیهوش شدم. گوشیم هم نمیدونم کی شارژش خالی شده بود و متوجه نشده بودم. صبح ساعتای بین 8 و 9 بود که صدای نوتیفهای تلگرام دسکتاپم رو پشت سر هم شنیدم. چند لحظه هنوز نمیفهمیدم که چی به چیه و توی چه وضعیتیم. حتی نمیدونستم کجام. اما خیلی سریع به خودم اومدم و گوشیم رو برداشتم که چکش کنم. متوجه شدم که خاموشه. سراغ لپتاپم رفتم که ببینم ساعت چنده که چشمم به نوتیفای تلگرام افتاد. دوستم از پیامکهای بانکی عدم پرداخت قسط اسکرین شات گرفته بود و برام فرستاده بود. بعدشم گفته بود که چندین بار بهم زنگ زده و من گوشیم خاموش بوده. به حدی عصبانی شده بود که یه عالمه برام فحش نوشته بود. اما اون پیامی که خیلی ناراحتم کرد این بود که بهم گفته بود: فکر نمیکردم انقد بیمسئولیت شده باشی که قسطت رو پرداخت نکنی و گوشیت رو خاموش کنی. این پیامش بدنم رو لرزوند.
درحالی که دستپاچه و غمگین بودم و برای کار خیلی دیرم شده بود دنبال شارژر گشتم و متوجه شدم که سر کار جاش گذاشتم. هیچ راهی نبود که قسط رو از طریق همراه بانک گوشیم پرداخت کنم. رمز و نام کاربری همه همراه بانکام رو هم فراموش کرده بودم. به خاطر همین با لپتاپم هم نمیشد پرداختی انجام. اگه میخواستم بازیابی رمز انجام بدم هم که گوشیم خاموش بود و نمیتونستم هیچ پیامکی از طرف بانک دریافت کنم. به این فکر کردم که برم عابر بانک و قسط رو پرداخت کنم. اما این جوری خیلی بیشتر برای کار دیرم میشد. ولی چارهای نداشتم. اعتبارم پیش دوستم خیلی برام باارزشتر بود. سریع خودمو جموجور کردم و از خونه زدم بیرون و به نزدیکترین عابر بانک محله بدو بدو رفتم. این جا بود که متوجه شدم که تمام اطلاعاتی که برای پرداخت قسط لازم داشتم هم توی گوشیم بود. سرمو انداختم پایین و به سمت محل کارم راه افتادم.
خلاصه این که اون روز گوشیمو شارژ کردم و قسط رو پرداخت کردم و به دوستم زنگ زدم و ماجرا رو براش توضیح دادم و عذرخواهی کردم. اما هیچوقت فراموش نمیکنم که چه تجربه ناخوشایندی رو اون روز پشت سرگذاشتم. اگه همون موقع یه چیزی شبیه به این پرداخت مستقیم پیمان وجود میداشت شاید انقد تو چشم دوستم بیاعتبار نمیشدم.