در سرزمین نورستان که آسمانش همیشه از غبار تاریکی پوشیده بود و کوههای بلندش چون سایه هایی بی رحم بر زمین سنگینی میکردند چهار موجود شیطانی سلطنت می کردند ،شهوت ،ترس حریص و جاه طلبی این موجودات با نیروهای اهریمنی خود زندگی را از دل این سرزمین زدوده بودند. مردمان نورستان در ناامیدی به سر می بردند تا اینکه قهرمانی به نام درفش برای نجات آنها برخاست.
آغاز ماجرا
درفش که در جوانی دلیر و نترس بود سوگند یاد کرد که این چهار اهریمن را نابود کند او به تنهایی راهی تاریکیهای کوهستان شد اما این موجودات که از قدرتهای باستانی بهره میبردند او را به اسارت گرفتند. هر روز بخشی از گوشت بدنش را دریدند و او را شکنجه کردند بدنش چنان زخم خورده بود که تنها استخوان هایش باقی مانده بود اما روحش همچنان پابرجا و مقاوم ماند.
چو طوفان بر این مرز و بوم برخاست از دلها شرار سپید درفش آمد
و تیرگی را شکست زمین نورستان به فردا نشست.
اما این پیروزی دوام نداشت موجودات شیطانی که شکست خورده بودند با قدرتی تازه بازگشتند. نبردی سنگین میان آنها و ارتش نورستان آغاز شد درفش که روزی امید مردم بود این بار با همه تلاشش نتوانست از شکستی خونین جلوگیری کند او در میدان نبرد کشته شد و نورستان بار دیگر در چنگال تاریکی فرو رفت.
شاهراد و انتقام
سالها بعد مردی به نام شاهراد از میان مردم برخاست. او درفش را نه به چشم قهرمان بلکه به عنوان مردی شکست خورده و بی عرضه میدید شاهراد باور داشت غرور درفش و تصمیمات نادرستش باعث این شکست شده بود. او قسم خورد تا اشتباهات درفش را جبران کند و انتقام نورستان را از این موجودات اهریمنی بگیرد.
شاهراد به کوهستان تاریک رفت و در آنجا به درگاه خدای باستانی سرزمین :هوریک دعا کرد او خواستار نیرویی شد که بتواند نورستان را از چنگال این شیاطین نجات دهد.
از دل شاهراد آمد و گفت راز به درگاه هوریک سپردش نیاز که ای آفریننده ی خاک و باد مرا ده تو نیروی چرخ نهاد که این چهار شیطان از نورم گرفت زمین و زمانم ز جانم گرفت
هور یک دعای شاهراد را شنید و به او نیرویی شگفت انگیز عطا کرد. او سپاهی از دلیرترین مردان و زنان نورستان گرد آورد. اما برخلاف درفش شاهراد به جای تکیه بر نیروی شخصی به اتحاد و تدبیر اتکا کرد.
آغاز نبرد تازه
شاهراد سپاه خود را به نبردی تازه برد. او که از شکستهای گذشته درس گرفته بود با استراتژی های به دست آورده بود به هوشمندانه و نیرویی که از هوریک گرفته بود مقابله با این موجودات رفت سخت و خونین در پیش بود اما این بار شاهراد باور داشت که اراده و اتحاد مردم قویتر از هر نیروی اهریمنی است.
زمین از نو آواز جنگی گرفت دل شاهراد آهن و سنگی گرفت سپاهش ز جان چون تنی یک دل اند به راه نجات همچو کوهی بلند.
سرانجام داستان شاهراد و درفش به عنوان یادگار نبرد نور و تاریکی در تاریخ نورستان ماندگار شد. شاهراد با تمام قدرت خود برای آینده ای روشن جنگید و به مردمش نشان داد که شکست تنها وقتی است که امید را از دست بدهند.