حمیدرضا
حمیدرضا
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

فصل اول

«هرچی دوست داری بنویس.» این چند کلمه به شکلی کنار هم چیده شدند که انگار نوشتن هر چه که دوست داریم و انتشار آن همینقدر راحت و بی‌دردسر است؛ و ای کاش بود و ای کاش جدا از بی‌دردسر بودن، به چشم کسی هم می‌آمد، مخصوصا به چشم آن‌هایی که این نوشتن در نقد آنان است.

همانطور که احتمالا با کمی دقت متوجه شدید، این اولین مطلب من در این پلتفرم است. احتمالا آخری هم خواهد بود، شاید هم نه. نمی‌دانم. صرفا چند وقتی بود دلم میخواست دوباره بنویسم و کسی بخواند و نمی‌دانم این حس تا کی با من می‌ماند؛ شاید فقط تا پایان این نوشته، شاید هم چشم به هم زدم و دیدم بیش از چند ده‌تا مطلب در این پلتفرم منتشر کردم. تا چه پیش آید ...

دریایی از فکرها و حرف‌های مختلف در سرم موج می‌زند و من بی‌اعتنا به همه آن‌ها همین وضعیتم را تایپ می‌کنم. راستش فکر می‌کنم نوشتن اولین‌ها همیشه همینقدر سخت است؛ احتمالا نوشتن فصل اول یک کتاب داستان بیشترین زمان را از نویسنده می‌گیرد. شاید هم نه، شاید اشتباه فکر می‌کنم. شاید این حرف به نظرم منطقی می‌آید فقط چون می‌خواهم این سختی را برای خودم توجیه کنم. کاری که همیشه می‌کنم، توجیه. برای هر چیز ناگواری. و فکر می‌کنم (دوست دارم فکر کنم) که تنها نیستم؛ که همه ما به دنبال توجیه خود و مشکلات هستیم. حتی در فکر کردن به این رفتار اشتباه هم با این فکر که «بقیه نیز مثل من‌اند»، باز همین اصل موضوع را برای خودم توجیه می‌کنم.

راستش را بخواهید فکر می‌کنم بند قبلی تماماً هجو و یاوه‌گویی بود (انگار که بقیه مطلب سراسر پند و اندرز است!) اما حداقل ایده عنوان نوشته‌ام را از آن برداشتم؛ فصل اول. احتمالا درسی در این قضیه نهفته است؛ اما پیدایش نمی‌کنم. بگذریم.

حالا که هم مطلبم عنوان دارد و هم به نظر حجم مناسبی، به نظرم زمان مناسبی است تا نوشتن آن را به پایان برم و یاد بگیرم که قبل از نوشتن، تکلیف خودم را مشخص کنم که چه می‌خواهم بنویسم (راستش را بخواهید، تکلیف خیلی چیزها را باید با خودم روشن کنم). البته برای مطلب بعدی فکرهای مشخص‌تری دارم؛ So as they say; "Stay tuned"

نوشتنمقدمهاولین نوشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید