سید علی رضویدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشگفتمش سیر ببینم مگر از دل برودوان چنان پای گرفتست که مشکل بروددلی از سنگ بباید به سر راه وداعتا تحمل کند آن روز که محمل برودساعت ۱۲:۵۵تا کنون، اینقدر از رفتن کسی که نرفت…
سید علی رضویدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشبِه مو گویی که سَرگردون چِرایی؟[بسم الله الرحمن الرحیم]ابتدا با نام تو آغاز میکنم، که میدانی، که میدانم که میدانی چیزهایی برای از دست دادن دارم، بهانهای برای بازگشت…
سید علی رضوی·۶ ماه پیشبه سَر شوقِ سَرِ کویِ تو گیرُم..اگر سایه پذیرد، ما همه سایه هیچیم...باز دوباره ترکیب برنده، شب، شوق وصال تو، درد فراق من و قلم، و قلم، و قلم که می نخورده در دستم مستی میک…
سید علی رضویدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشیه شب تا صبح دربستحالم کمی بهتر است، راستش فهمیدم فقط شب ها میتوانم دربست بگیرم و فکر و خیال را روانه تو کنم، آخر میدانی، چند روزیست روزم تباهت شده، دائما…
سید علی رضویدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۷ ماه پیشخون است، بیا ببین که چون میریزد...دل میخورد و دیده برون میریزدمیخواهم از تو ننویسم، خواستن یا توانستن مسئله دقیقا این است و جواب دقیقا آن، آنی که به آنی آن خاطره ها را ت…
سید علی رضویدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۷ ماه پیشمرا خونیست چشمافشانهیچکس جواب نمیدهد!ناچارم بنویسم تا چارهای شودگفته بودی چندماهیست ماهی حوض دلت مردی دیگر است، کی آب به آب شدم و نفهمیدم؟در جست و جوی سیگار…
سید علی رضوی·۷ ماه پیشدوباره دلم از نرگس تو بیمارتر است، آری...آری دوباره...فکر کردن به تو مانند زخمیست که فرورفته در نمک و میسوزد، میسوزد و بازهم میسوزدمیگویند کمال عشق در فراغ است و اکنون اگر بودی…
سید علی رضوی·۱ سال پیشدر باب خواستن و نتوانستندیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟میگویند قلمت سوز دارد، آتشیست از هفت دریای چشمانم گذشته که کاغذ تا…
سید علی رضوی·۱ سال پیشدر باب قهوه یزدیسلاممگر میدانستم تعهد یعنی چه؟عشق یعنی چه و یار هم مثل قبلی هاقطعه یخی بود در سینه، از آنها که در ارکسترهای روسی هم نظیرش را پیدا نمیکنی…