ویرگول
ورودثبت نام
سید علی رضوی
سید علی رضوینویسنده نیستم ولی نویسنده‌ای را دوست دارم که برایش نمی‌شود ننوشت
سید علی رضوی
سید علی رضوی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

به سَر شوقِ سَرِ کویِ تو گیرُم..

اگر سایه پذیرد، ما همه سایه هیچیم...

باز دوباره ترکیب برنده، شب، شوق وصال تو، درد فراق من و قلم، و قلم، و قلم که می نخورده در دستم مستی می‌کند، بد مستی می‌کند، بد، مستی می‌کند...

معامله جوش خورده، برمی‌گردم به سمت خانه، پیاده برمی‌گردم به سمت خانه، نیرویی مرا در این آشنا خیابان‌ها می‌کشد، وگرنه حال پیاده بازگشتن به سمت خانه نیست.

چشم می‌بندم، باز می‌کنم، چهارتا می‌شوند، آشنا خیابان ها مرا جای آشنایی بردند، درب خانه آشنا، آشنایی که اکنون آشنا با دیگری گشته، آشناییمان را کتمان می‌کند، ما که کتمان را روی دوش انداختیم، در کتمان نمی‌رود.

درب خانه می‌نشینم، منتظرم که شاید بیرون بیاید و ببینمش، یک دل سیر ببینمش، می‌نشینم، به پنجره خیره شدم، سیگارم به میانه راه رسیده و خودم مدت هاست به پایان راه، می‌سوزد، اگر سر از پنجره بیرون نکند، می‌سوزم

دومین سیگار به مسلخ دل آمده، فندک را برداشته، او را ذبح می‌کنم، آخ یادم رفت، [بسم الله الرحمن الرحیم]، به نام پرودگار جدایی ها، که با نمکدان حکمت بر زخم هایمان نمک می‌زند. تیر نگاه، چله کشیده، پنجره را نشانه گرفته.

سومین سیگار، آخرین بازمانده از پرواز ناسرانجام دل به سوی دلبر، با صدای تق تق فندک، بیدار می‌شود، اشک هایش را می‌تکانم، نگاه من به سوی تو، نگاه او به سمت نعش بی جان هم‌قطارانش، پنجره نه، در باز می‌شود، بیرون آمدی، بیرون آمدید، آشنا، آشنایت، می‌خندی، می‌خندد. سیگارم، آخرین نفس هایش را می‌کشد، [بسم الله الرحمن الرحیم]

نامهعشقمعشوقلیلیقرار
۲
۰
سید علی رضوی
سید علی رضوی
نویسنده نیستم ولی نویسنده‌ای را دوست دارم که برایش نمی‌شود ننوشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید