ویرگول
ورودثبت نام
elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون (قسمت هفدهم)

در اولین ایستگاه سوار اتوبوس شد و رفت به سمت دانشگاه هنر ، جایی که از بعد روز ثبت نام موفق نشده بود پایش را آنجا بگذارد .

سراغ واحد تدارکات رفت و با مسئول تدارکات وارد مذاکره شد ، مسئول تدارکات مردی خنده رو و مهربان بود .

- خب ، قراره پروژه ی تئاترتونو انجام بدید؟

- نه ، راستش ... اوم ...نه نمی خوام بهتون دروغ بگم ، اینا رو برای یه کار شخصی نیاز دارم

- یعنی برای اجاره کردن دستگاه های دانشگاه اومدی نه به عنوان یه دانشجو؟

- به عنوان دانشجویی که وسع اجاره کردن دستگاه ها رو نداره اومدم

- برای چی بهشون نیاز داری؟

- برای کمک به یه دوست

- اینا دستگاه های گرونی ان

- میدونم

- چقدر پول داری؟

- تقریبا هیچی

- خب من باید چجوری بهت اطمینان کنم؟

- الان فصل امتحاناته و شما هم به این دستگاه ها نیازی ندارید ، من دانشجوی این دانشگاهم و اسم و آدرس و هویتم توی سیستم دانشگاه ثبت شده ... ای یئون سوک ... میتونید چک کنید ... برای همین امیدوار بودم که با گرو گذاشتن کارت دانشجویی م بتونم قرض شون بگیرم و البته بهتون رسید میدم و تعهد می کنم که سالم و سلامت بهتون گردونم ، میدونم که منو نمیشناسید و طبیعیه که بهم اعتماد نکنید اما من واقعا خیلی خیلی به چیزی که شما موقتا نیازش ندارید نیاز دارم

یئون سوک مضطرب و هیجان زده بود و بریده بریده حرف میزد.

مسئول تدارکات لبخندی زد و گفت : می شناسمت ، درواقع من استاد نمایشنامه نویسی ترم پیشت بودم که کنسلش کردی ، کتابت رو خونده بودم و واقعا هیجان زده بودم که چطور یه دختر هجده ساله چنین تجربیات ژرفی داره و اینقدر به احساسات آدم ها واقفه . چقدر حیف که نتونستیم با هم کلاس داشته باشیم. برای چی کنسلش کردی؟

- برای نوشتن یه فیلم نامه ی یه سریال استخدام شدم ، چند روز دیگه اختتامیه شه

- واقعا؟ کدوم سریال؟

- هوارانگ ، این وسایل رو هم برای همون اختتامیه می خوام

- اوه اسمشو شنیدم ولی متاسفانه تا حالا وقت نکردم که ببینمش ، میگفتن خیلی عالیه ، بهت تبریک میگم ، برو توی سالن و دستگاه هایی که می خوای و ما داریم رو بررسی کن ، برای اونایی که داریم یه رسید بنویس ، هر چی هم که نداریم بگو تا بهت بگم از کجا می تونی تهیه شون کنی

یئون سوک از همان لحظه بود که عاشق درس نمایشنامه نویسی شد ، پله های دانشکده را دوتا یکی پایین رفت و رسید به سالن تئاتر ، بچه های طراحی صحنه خسته و کوفته روی سن نشسته بودند و برای پروژه ی عملی شان تمرین می کردند.



قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/DpV0g

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/doca1
بی تی اسکیم تهیونگجئون جانگکوکفین فیکفن فیکشن
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید