elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 41(سوک رو بندازید بیرون)جای همه ی زخم ها میمونه: یا روی بدن ، یا روی قلب
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون (قسمت هفدهم)در اولین ایستگاه سوار اتوبوس شد و رفت به سمت دانشگاه هنر ، جایی که از بعد روز ثبت نام موفق نشده بود پایش را آنجا بگذارد .سراغ واحد تدارکات…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(قسمت پانزدهم)تهیونگ وقتی توی تمرین ها دچار جراحت شد، هیچ وقت فکر نمی کرد مصیبتی تا این حد دردآور انتظارش را می کشد...
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(قسمت نهم)اولین صحنه ی رقص باید خوب از اب در می امد پس همه استرس داشتند . تهیونگ زیر لباس هایش زیادی عرق کرده بود و معلوم نبود هوا کی می خواهد کمی خن…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(قسمت هشتم)با اینکه به زودی پاییز از راه می رسید هوا هنوز گرم بود ، خیلی از صحنه ها را سر ظهر می گرفتند و باید با لباس های چند لایه چند ساعت فیلم بردا…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون (قسمت هفتم)تهیونگ دلش می خواست جلو برود و سوک را ارام کند اما احساس کرد که سوک در حال حاضر بیشتر از هرکس دیگری از او متنفر است...
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون (قسمت چهارم)سوک روز بعد با یک چمدان پر از کتاب های قطور و با یک دنیا خوشحالی و امید به شهرک سینمایی رفت و به عنوان فیلم نامه نویس اصلی صاحب یک اتاق کوچ…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون (قسمت سوم)حدود یک ماه بعد وقتی کارگردان با او تماس گرفت و از او خواست دوباره به دیدنش برود حسابی شکه شد. این دفعه برخلاف دفعات قبلی کارگردان به شدت م…