ووک فردا صبح دنبال فیلم دوربین های مداربسته رفت. سعی میکرد خودش را پیگیر کارها نشان بدهد و نقش یک حامی را بازی کند. معلوم نبود به خاطر عذاب وجدان اینکار را می کند یا برای اینکه سوک به او شک نکند.وقتی سراغ فیلم را گرفت گفتند که کسی فیلم آن ساعت را پاک کرده است . ووک همه ی این گزارش ها را به سوک ارائه داد ولی سوک در تمام روز حتی یک کلمه هم صحبت نکرد.
به محض اینکه خانه ی جدیدش پیدا شد با رضایت خودش را مرخص کرد و به خانه ی جدید رفت. حتی درباره ی اتفاقی که برایش افتاده بود به سئون هی هم چیزی نگفت. وقتی نامجون به او پیام داد که فردا به تور جهانی می روند حتی جوابش را هم نداد چون نمی دانست که باید چه جوابی بدهد و برای خداحافظی هم نرفت. افسرده تر از آن بود که پایش را از خانه بیرون بگذارد یا حتی غذایی برای خودش گرم کند و بخورد ، تنها غذایی که می خورد سوپی بود که لی دونگ ووک گاهی برایش از رستوران می گرفت چون دهانش آنقدر باز نمی شد که غذاهای سفت را گاز بزند. مادربزرگ هر از گاهی به او زنگ می زد و او در جواب می گفت که سرش بسیار شلوغ است و به زودی برای برداشتن وسایلش به خانه ی مادربزرگ خواهد رفت. ولی فقط چند روز دیگر وقت می خرید تا حداقل کبودی های روی صورتش از بین بروند.
کوک داشت پیامی برای سوک می فرستاد که جین سر رسید و گوشی اش را قاپید . پیام ها را پایین و بالا کرد و گفت: اووووووووووووووو چقدر پیام براش فرستادی ، هیچ کدومم که جواب نداده .
گوشی موبایل را بالا گرفته بود تا دست کوک به گوشی نرسد . کوک هم پرید و زیر گوشی زد و گوشی بیچاره پرت شد روی مبل. تهیونگ که داشت رد می شد در جواب جین گفت: هر روز بهش پیام میده
و رفت سر یخچال
جین گفت: حقته ، یادته چقدر پیامای ادمو جواب نمی دادی؟
نامجون گفت: من زنگ زدم بهش ، گوشیش خاموشه . مدیر برنامه هاشم گفت گفته یه مدت کار نمی کنه و توضیح اضافه ای نداده ، گفته هر وقت آماده ی کار شدم باهاتون تماس می گیرم.
شوگا گفت: اتفاقی نیوفتاده باشه براش
سئون هی که وسایلش را برای میکاپ کوک باز می کرد گفت: نگران نباشید اگه بلایی سرش بیاد اول از همه به من میگه
قسمت بعدی: فردا
قسمت قبلی: