elmariachiii_bts
elmariachiii_bts
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

بولگاری و خون 67 (بیدارستان)

تهیونگ ناراحت و غصه دار بود اگر چه دیگر گریه نمی کرد ، با این حال از همه به خاطر به خطر انداختن جانشان خجالت می کشید. تهیونگ را برای زخم هایی که در جنگل برداشته بود و کوک و جین را به خاطر سرما خوردگی در یک اتاق ، و سوک را به خاطر تب شدیدی که فکر می کردند به خاطر سرما خوردگی ست در اتاق زنی که تازه زایمان کرده بود بستری کردند. اسم نامجون را به عنوان همراه کوک ، هوپی را به عنوان همراه جین ، جیمین را به عنوان همراه تهیونگ و شوگا را به عنوان همراه سوک به پرستار ها دادند ولی شوگا پیش بقیه ماند و همه ی پسر ها هم اتاق شدند.

تهیونگ روی تخت کنار شوگا نشسته بود و پرستار زخم پاهایش را پانسمان می کرد . شوگا رو کرد به تهیونگ و گفت: چته؟

تهیونگ مکثی کرد و گفت: نگران سوک ام

شوگا با اطمینان گفت: حالش خوب میشه

تهیونگ گفت: تقصیر منه

و چشمانش دوباره پر از اشک شد

شوگا گفت: نه، دستتو بده به من ، تقصیر تو نیست

دو پرستار مشغول دادن دارو به جین و کوک بودند و سرپرستار برای بررسی اوضاع به اتاق آمده بود و درباره ی وضعیت تخت ها توضیحاتی ارائه میداد.

- ... این اخری هم تخت رو کاملا در وضعیت افقی قرار میده

- ببخشید خانم سرپرستار، من همراه بیمار ای یئون سوک هستم ، وضعیت شون مناسبه؟

سرپرستار نگاهی به برگه های روی تخته ای که در دست داشت انداخت و گفت : بله یکی از پرستارها داره به وضعیت ایشون رسیدگی میکنه ، ظاهرا تب شون تقریبا قطع شده و مشکل تنفسی ندارن

- متشکرم

هوپی خندید و گفت: همین جوری می خوای ازش مراقبت کنی؟ نمی خوای یه سر به مریضت بزنی؟

یونگی جواب داد: گفت حالش خوبه دیگه...

جیمین گفت: ولی میگم... اینجا فقط پنج تا پرستار داره؟

یونگی سرش را به نشانه ی تایید تکان داد و گفت: اره ، و اینکه هر پنج تا پرستاری که تا حالا توی اتاق زایمان بودن مشغول رسیدگی به ما شدن نشون میده که ما امروز عملا زاییدیم. پس بیاید استراحت کنیم .

همه خوابیده بودند. کوک و جین به خاطر سرماخوردگی بینی شان کیپ بود و حسابی خر و پف می کردند . بقیه هر از چندگاهی از خروپف این دو نفر بیدار میشدند ولی اینقدر خسته و گیج خواب بودند که حوصله نداشتند بیدار شان کنند. فقط یکبار یونگی از آنجایی که تختش کنار تخت کوک بود بطری آب معدنی را به طرفش پرت کرد ، بیدار شدن کوک صدای خر و پفش را قطع کرد و یونگی غلتی زد و با رضایت خاطر خوابید. ولی کوک موفق نشد دوباره به خواب برود ، نفس کشیدن برایش مشکل شده بود. خواب آلوده به طرف دستشویی رفت و به وضعیت تنفسش رسیدگی کرد ، اما در راه برگشت نگران سوک شد . رفت تا سری به سوک بزند. در اتاق را با ارامش تمام ، طوری که خانم هم اتاقی سوک که تازه زایمان کرده بود بیدار نشود باز کرد و داخل را دید زد ، ولی تخت سوک خالی بود . به سراغ سرپرستار رفت اما کسی پشت پشخوان نبود. پس از کمی جا به جا شدن به یک پرستار برخورد و پرسید که برای سوک اتفاقی افتاده یا تختش را عوض کرده اند؟ جواب پرستار منفی بود .

نگرانی هر لحظه در دل کوک قوت می گرفت و کاری هم از دستش برنمی آمد. به سالن انتظار سر زد و جلوی دستشویی بانوان منتظر ماند. ناگهان چشمش به بخش نوزادان افتاد. سوک نوزاد تازه به دنیا آمده را از پشت شیشه تماشا می کرد . کوک آرام آرام جلو رفت ، درست نمی دانست چرا ولی دلیلی هم برای نرفتن نداشت.

- اینجا چیکار می کنی ؟

- وای ترسیدم

- ببخشید

- چیزی نیست فقط انتظار نداشتم ببینمت

کوک چشمانش را مالید و گفت: یونگی بیدارم کرد ، حالام دیگه خوابم نمی بره

یکی از نوزادان توی خواب تکانی خورد و سوک را ذوق زده کرد.

- نگاش کن چه ناز خوابیده ، من هیچ وقت شانس بغل کردن و تماشای یه نوزاد تازه به دنیا اومده رو نداشتم

جونگ کوک خواب الود به صدای سوک گوش می داد و سوک محو تماشای این موجودات کوچک بود، تا اینکه با صدای عطسه ی کوک به خودش آمد و لبخند زد.

- تو هم سرما خوردی؟ بیا بریم

سوک رفت و از بوفه یک پاکت شیر و یک لیوان آب جوش خرید. فروشنده پرسید : آب جوش خالی؟ تی بگ هم داریم ، طعم های مختلف ش رو می تونید اینجا ببینید.

سوک در جواب گفت: نه ممنون فقط آب جوش

در مدتی که سفارش حاضر شود برگشت و به کوک لبخند زد . سفارش را گرفت ، تشکر کرد و روی صندلی انتظار نشست

- چیکار می کنی؟

- صبر داشته باش

با دقت پاکت شیر را توی لیوان آب جوش غلطاند و تمام سعی اش را کرد تا دستش را نسوزاند.

- بچه ها رو زیاد دوست داری؟

- اره

- من زیاد توی نگه داری شون خوب نیستم

- خب ادم باید قلق شون رو یاد بگیره ، میتونی با بی تی اس شروع کنی، هر کدوم شما یه جور بچه اید

- من از همه کوچیک ترم

- اره مشکل همینه . البته من نگران تو نیستم ، تو همه چیزو زود یادمیگیری ، حتی گاهی میشه روت حساب باز کرد ؛ بیا ، دیگه فکر نکنم بدون اجاق گاز بشه بیشتر از این شیر رو گرم کرد ، بگیرش . کمک میکنه بخوابی ، برای سرما خوردگی هم خوبه

- خودت چی

- من از شیر متنفرم ، شب بخیر



قسمت بعدی:

https://vrgl.ir/VV8q1

قسمت قبلی:

https://vrgl.ir/qT6Pv
فن فیک بی تی اسفن فیکشن بی تی اسجئون جونگکوککیم تهیونگمین شوگا
ما توی اینستاگرام هم صفحه داریم: @elmariachiii_bts
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید