من آوام 26 ساله لیسانس دارم در حال حاضر مادر یه اقا پسر گلم که فوق العاده شیطون و بلاس
زندگی از دوره ی جووونی تا الان به من روی خوش نشون داده بود اما من همچنان با امید و عشق به پسرم زنده ام و زندگی میکنم ...
دقیقا میدونم الان داری به چی فکر میکنی اینکه توام مشکل داری توام سختی کشیدی و کاملا درسته!!
هرکسی توی زندگیش سختیای خودشو داره و برای خودش مشکلاتش سخت تر از هر کس و هرچیزی هست خدا به حد توان هر شخصی توی مشکل قرارش میده و هرکسی رو هم به نحوی امتحانش میکنه
اما میدونی چی مهمه اینکه بتونی تو اوج اون همه مشکلا و سختیا از خدا گله و ناشکری نکنی...
من توی سن خیلی کم ازدواج کردم و البته ازدواجمم به میل و اراده خودم نبود نمبدونم باید بگم زائده ی افکار قدیمی ها و ریش سفید ای خانوادگی بود ادامه کامل براتون توضیح میدم به چه صورتی بود وچجوری تموم شد ...هرچی بود خیلی زود تموم شد و دوسال بعد از این جریان باز یک ازدواجی رخ داد که نه تنها باب میل و روحیه من نبود میتونم بگم ظلمی بود که بخاطر تعصبات محل زندگی و خانوادگی برمن روا شد و حدودا یکسالی هست که از این زندگی به شدت عذاب آوار راحت شدم ...
دوستانی که قرار بامن باشید باهم صحبت کنیم رشد کنید و امیدمون رو به زندگی بسازیم و قوتر کنارهم ادامه بدیم ازتون خواهش دارم که بدون قضاوت بامن همراه بشیدو منو از خودتون بدونید❤️