ویرگول
ورودثبت نام
محمد
محمدکسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
محمد
محمد
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

آخرین ها

عزیز دلم!
تا حالا به این فکر کردی که، زبونم لال، دور از جونت، فردا ممکنه زنده نباشی؟
به این که چشمای قشنگت رو، از این دنیا ببندی و دیگه فرصت دیدنش رو نداشته باشی؟
به این که ممکنه این پاها که داغیشون، زمستون رو بهار میکنه و تو رو نگار، فردا سرد و بی روح، روی تخت غسال خونه افتاده باشن؟
به این که دوست و آشنا و فامیل، کینه و کدورت‌ها رو کنار بزارن و بیان تا باهات وداع کنن و با گریه صدات بزنن ولی جوابی نشنون؟

حالا کاری به در و دیوارای گوشه‌یِ قبرستون ندارم که دست انداختن روی شونه‌های لرزون یه مرد آشفته و دلداریش میدن ...

خوشبختانه اصلا بحثم چیز دیگه‌ایه ...

به نظرم زیباترین و شادترین زندگی‌ها، قسمتِ اونایی میشه که سوالات زیر رو برای خودشون جواب میدن

««و دقیقاً هر روز طبق همین پاسخ‌ها عمل میکنن ...»»

انگار نه مصلحت اندیشن، نه فردایی دارن و نه آینده ای ...
اینا کسایی هستن که دارن در لحظه از‍ زندگیشون، بیشترین استفاده و لذت رو میبرن ...

آخرین سکه‌ی پولتو خرج چی میکردی؟

به کیا بد کردی؟ از کیا حلالیت میگیری؟

وقتی فقط یکبار، فرصِت هدیه دادنِ نگاهت به اطرافیانت رو داشته باشی، به چهره‌ی کی نگاه میکردی؟

با آخرین نفَست، که تا الان زحمتِ درست کردنِ دلرباترین صدا رو می‌کشیده، اسم کی رو صدا می‌زدی؟

فک کن کوچه‌ها برایِ بارِ آخر، بهت تعارف میزدن تا کف پات رو، رویِ بالِ خاکیشون بکشی. بهم بگو به کدوم مسیر افتخارِ حضور میدادی؟

کاغذ و خودکار، اگه بوسه‌یِ سرِ انگشتانِت رو تمنا میکردن، در آخرین لحظات برای کدوم آدمِ خوشبختی قلم میزدی؟

آخرین نفری که توی دفتر تلفن گوشیت بهش فرصت میدی و اسمش رو لمس میکنی تا باهاش هم‌کلام بشی، کدوم شاهزاده‌ایه؟

آخرین قطره‌ی خونت رو به عشق چه کسی به سلولای بدنت پمپاژ میکردی؟

شب آخر عمرت، دوست داشتی نوکِ سروِ قامتت رو، رویِ سینه‌یِ سینایِ کدوم کوه خم کنی؟

اگه فقط یه روز از این دنیا مونده باشه که تموم بشه، عشق و محبتت رو، نگاه و توجّهت رو، زیبایی و طراوتت رو و تمام وجودت رو با گفتن کلمه‌ی «دوستت دارم» پیشکش چه کسی میکردی؟

اگه پاسخ سوال آخری منم ...
بدون دارم تو سیلِ آرزویِ شنیدنش ازت، غرق میشم و شاید فردا دیگه فرصتش رو پیدا نکنی که این دلِ رُو به قبله‌یِ مشتاق و منتظر رو که لَه لَه میزنه برای در لحظه زندگی کردنِ ❤️تو❤️، دریابی و در آغوش بکشی...🥹

فرصتدنیاعاشقانهعشق
۶
۱
محمد
محمد
کسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید