ویرگول
ورودثبت نام
محمد
محمدکسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
محمد
محمد
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

بر سریر دل ...

حلیا، گل خوشبوی من!

برخی آیات قرآن ذات ظلمانی و پلید عموم انسان‌ها رو برملا می‌کنه؛ تا انسان هم بتونه خودش رو بشناسه و هم بفهمه مشتش در مقابل خداوند بازه و پیش غازی و معلق‌بازی در محضر حیّ متعال، هیچ معنایی نداره.

ترجمه‌ی دقیق و لفظ‌به‌لفظ آیه اینه:
«انسان همین که خود را بی‌نیاز ببیند، طغیان می‌کند.»

طغیان یعنی خارج شدن از حد و مرزها.
یعنی فرا رفتن از مسیر و چارچوب خود.
یعنی تعرض به حقوق دیگران.

مثلا می‌گن رودخانه‌ی فلان روستا طغیان کرده؛ یعنی آبش آن‌قدر زیاد شده که حد رودخانه رو رد کرده، از مسیر خارج شده و به کسب‌وکار و زراعت روستایی‌ها لطمه زده. حالا همین بارون که دعای هر روزه‌ی اهل زراعته، امروز شده بلای جون و آفت کارشون.

آیه می‌فرماید: انسان گاهی طغیان می‌کنه؛ یعنی طوری سرکش میشه و افسار پاره می‌کنه که خودش هم فکر می‌کنه واقعا کسیه. اما چه زمانی؟
زمانی که احساس بی‌نیازی کنه.

مثلا کسی که دیروز برای کارگری پیش من می‌اومده، اگر امروز به پول و پله‌ای برسه و از من بی‌نیاز بشه، دیگه جلوی پام بلند نمی‌شه. یا همسایه‌ی من که تازه به پست و مقامی رسیده، دیگه به نوبت با من سلام و احوالپرسی نمی‌کنه، بلکه موقع روبه‌رو شدن با من منتظر سلام کردن منه.

منشأ بی‌رحمی چنگیز، کشت‌و‌کشتارهای اسکندر مقدونی، قتل‌عام‌های آغامحمدخان قاجار و هزاران گردنکشی دیگه در طول تاریخ، همین مسأله‌ست. حتی آدولف هیتلر اگر به نقاشی ادامه می‌داد و به فرماندهی نظامی نمی‌رسید، با اون روح لطیف و طبع هنری که داشت، قبله‌اش یک گل سرخ بود و دلِ آزردن مورچه‌ای رو هم نداشت.

حلیای مهربونم!
تو راه و رسم دلبری هم عین همین ماجرا هست...
وقتی یه دلبر احساس بی‌نیازی از دلداده کنه، کم‌کم شروع می‌کنه به ناز کردن و عوض شدن.

اما من...
من دلبری دارم از جنس نور؛ که اگرچه بر سریر سلطنت دلم نشسته، امّا قانون کلی رو استثنا زده و در ذات پاکش تاریکی جا نداره.

هر چی به سمتش بیشتر دست نیاز دراز می‌کنم، به‌جای اونکه نازش بیشتر بشه، بیشتر نوازشم می‌کنه.
هر چی بیشتر نوازشش می‌کنم، بیشتر منو در آغوش می‌گیره.
و هر چی بیشتر اونو در برم می‌گیرم، حلقه‌ی دستانش رو دور کمرم محکم‌تر می‌بنده.

انگار این نیاز من، نه‌تنها اونو به طغیان وانداشته، بلکه رام‌ترش کرده و رهوارتر...

و من حیرانم و سردرگم که خداوندگارم!
به پاداش کدامین عمل و به پشتوانه‌ی کدام بندگی، هم‌نفس شدن با ❤️تو❤️ رو قسمتم کرده ...؟

آیات قرآنعاشقانهعشق
۶
۰
محمد
محمد
کسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید